لعنت به روزِ دیدنت کابوسِ بیداری ، تمامَش کن
لعنت به تو! دست از سرم ای کاش برداری.. تمامَش کن !!
هر شب تو با ده ها نفر در خواب میخندی ..حواست هست ؟!
هر لحظه اسم یک نفر را بر زبان داری ، تمامَش کن...
عمری فقط بازیچه ی دستان تو بودم نفهمیدم
لعنت به احساست، به عشق کوچه بازاری ، تمامَش کن...
احساسِ پوچی که نصیبم شد تمامِ عمر فهمیدم...
چیزی میان عشق بود و مردم آزاری تمامَش کن!!
با این تبر سر وقتِ یک کُنده نخواهد رفت دهقانی
من شاخه ای نازک تر از آنم که پِنداری تمامَش کن...
یک جنگِ تحمیلیِ ده ساله میان ماست ، تسلیمم !
آتش گرفته سنگرم از دردِ رگباری... تمامَش کن!!
تا حرف هایت این همه از جنسِ باروت است، میسوزم
مثلِ مُهمّاتم کفِ چوبیِ انباری ...تمامش کن !!
من با لباسِ عشق و تاج و تور سمتت آمدم ...دیدم !
میدان جنگ است و تو هم سرباز اجباری... تمامَش کن !!
در خود گره خوردم شبیه یک کلافِ کورِ سردرگُم
بازیچه ات باشم مرا هر شب بیازاری ؟! تمامَش کن ...
این دردهای له شده در زیر پوتینت نمی میرند
می ماند و گل می دهد این رنجِ تکراری ... تمامَش کن!!
باید که در پستوی خانه عشق را پنهان کنی وقتی... !!!
معشوقه های دیگری را در نمک داری... تمامَش کن !!
من میروم شاید کمی آسوده تر باشی... رها باشی
لعنت به رفتاری به نامِ «عشقْ اِنکاری» تمامَش کن...!!!
اصافه میکنم ردیف تمامش کن اضافه است انگار بعدها به شعر اضافه شده، و هیچ ماموریتی انجام نمیده. در صورتیکه خاصیت ردیف اینه که اگه از شعر حذفش کنی؛ معنا ناقص بشه. حتی در مصراعهای فرد هم واژههای اضافی رکن آخر مکمل معنا نیستند. معتقدم اگر به صورت اول برگرده؛ غزل زیباتری از آب در میاد.موفق باشید