خدایا شکوه ها دارم ز دست روزگار امشب
تمام هفت در دوزخ شده چشم نگار امشب
قلم بر کش به تقدیرم ز آن عهدی که بر بستی
ازل را تا ابد بنگر نوشتی در فگار امشب
نوازشگر شود غمها به زهر تیر غیبونت
به هر سازی که زد دنیا نگردم سازگار امشب
ز آه و ناله ی دل ها گرفتارم کند شوقی
نه عشقی در سرم آمد به جز از کردگار امشب
خدایا وصف حالم را چه گوید این زبان، الکن
چه کارم با کسی افتد توئی آموزگار امشب
منم معشوق و تو عاشق و یا عاشق بدم جانا
وفا دارم به عشق خود شدی چون رهگذار امشب
نه اشکی ریزد از دیده نه حسرت آورد این جان
چرا دردم نمی دانی به زخم ماندگار امشب
چه سری دارد این دوران که پیری آید و حرمان
گدای شب نشین باشم تهی دست، آزگار امشب
سپید گردیده گیسویم خطوط تخت پیشانی
به دستانم که می لرزد بمانم غم گسار امشب
شدم مغلوب سوداوی کزین بلغم نشان دارد
الا یا ایها الشاعر غزل شد یادگار امشب
بیا جامی بده ساقی که خون از سرکه می جوشد
همه عالم نمی دانند که چونم رستگار امشب
افروز ابراهیمی
بهار ۱۴۰۰
ایام سوکواری مولای متقیان
حضرت علی علیه السلام تسلیت
طاعات و عبادات قبول
التماس دعای فراوان دارم