سلام مانای عزیز
شکستهنفسی میفرمائید. شما خود استادید.
و سپاس که پنجرهی سبز این غزل را گشودید
و خوشحال و سپاسمندم از این که خود سپید میسرائید اما به وزن اشعار توجه دارید.
وزن را کاملا درست تشخیص و تقطیع کردهاید بزرگوار و وزن در این مصراع (نفَسَش را لعاب با خود برد) همانطور که اشاره کردهاید "مخبون" شدهاست.
اما در مورد عدول از قواعد عروضی به مرجع همیشگیام(غزل مولانا) رجوع میکنم و این دو بیت:
《رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بُوَد پوست بُوَد درخور مغز شعرا》
و عرض میکنم که اکثرِیت جمع ما تا به تنگنای قافیه و عروض میرسیم؛ یاد این دو بیتِ مولانا میافتیم و مثل نوشیدن آب از قواعد عروض عدول میکنیم اما شاید هیچوقت فکر نکردهایم که این دو بیتِ مولانا چرا اینقدر شیرین و دلچسب است و چرا این دو بیت را میخوانیم؟!
مثل روز روشن است که مولانا هم در عرصهی تنگ و نفسگیر قافیه و عروض قرار میگرفته است. اما وقتی همین دو بیت یا کل غزل را تقطیع میکنیم میبینیم که حتی یک هجا کم و زیاد نیست و چقدر زیبا آنچه را که در ذهن داشته رقم زده است.
پس بندهی کمترین عرض میکنم که هنر شاعری که شعر کلاسیک میسراید آن است که در تنگنای عروض و قافیه حرفش را بزند ور نه هیچ لطفی ندارد عدول از قاعده.
ارادتمندم مانای عزیز
سپاس از حضور سبزت