فرهاد اگر بودم اگر مجنونم
از دایره ی با تو شدن بیرونم
هر چند پذ یرش حقیقت سخت است
توشوخی و من شکسته ای دلخونم
کار من و دل اول و فرجام نداشت
دلبند کسی شدم که آرام نداشت
در دیده ی مست، بید و بادام یکیست
پا بست درختی ام که بادام نداشت
نوروز نوید می دهد پاکی را
آیینه کنید این دل خاکی را
لبخند زنید مثل گلهای بهار
در خاک کنید فصل غمناکی را
مینوشی و مینمایی و می نازی
بر نفس شکست خورده ام می تازی
آباد نشد کسی به ویران کردن
فرجام خوشی ندارد این لج بازی
حالا که خیال ، خسته و پیر شده
پایم فلج و دلم زمینگیر شده
احساس نمانده تا بجوشد غزلی
معشوقگی و ناز فرا گیر شده
به پاس عشق تو بودست هم صدایی ما
دیار لا له وشان ، باغ آ شنایی ما
مسیرزندگی از معبرشهیدان است
به پاک زنده قسم خاک آریایی ما
هجوم حادثه از حد و مرز بیرون است
به داغ لاله قسم در دلم شبیخون است
زهر جهت که نظر می رود محاصره ام
به جرم اینکه دلم زادگاه مجنون است
صبر است پیام من و پیغامِ تو زیبا
عاشق که شدی باش در امواج شکیبا
می گفت به من ماهی گردابی چشمت
ای بصره چشمان تو در ساحل دریا
درود فراوان
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐