لبخند
لبخند هایم
از روی اجباریست
نه از شادی دلم
مثل در ختی که
بدون اراده
در هوای طوفانی
تکان می خورد
………………….
خنده برلب می زنم
تا ندانند
که دلم دنیای درد وغم روزگار است
وگرنه این
روزگار که
خندیدن ندارد
…………………………………
خدا…………..
بس که دبوار قلبم کوتاهست
هرکس که از کوچه
تاریک آن
می گذرد
از روی هوا وهوس
آجری
میزند
ومی گذرد
………………………………..
من که همسشه به داشتن تو فکر می کردم
گل خوشبویی بودی
در پنجره اتاقم
همه جا معطر
با عشق تو در اسمانها پرواز می کردم
چه شد که از روبا هایم رفتی؟
نبودنت قوی ترین
زلزله جهان
غمی که در دلم کاشتی
سنگین ترین آوار
……………………………………
از نظر شما متشکرم رزمی