سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      کلوب شبانه

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۴۰۰ ۰۸:۰۶ شماره ثبت ۹۷۴۰۵
        بازدید : ۱۴۰   |    نظرات : ۱۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      کلوب شبانه
       
      یکباره ، شهرِخانه ، مغلوبه ای شد
      از خستگی های مدامِ آن مادر
      از حرف حساب ، نشنیدن های دختر
      دیگر دربحبوحه ی قفسه های سینه
      یکریز  بی تابانه ،
      می تپید آندو قلوب
       
      یکباره دخترک ، از خانه ، زد بیرون
      مادر به دنبالش درون شهر، ایلون و ویلون
      آخر دختر، قلبش بود
      هنوز می تپید قلب ، پس اوهم ، به آن تپیدن بود که
      زنده مانده بود
      بر زبانش آیة الکرسی ، بر زبانش، یا مقلب القلوب
       
      دخترآب شده بود انگار، رفته بود به اعماقِ زمین
      مادربیچاره ، باید چه میکرد ،
      بجز تکرارِدعا ، استمداد از کاشف الکروب ؟
       
      غروب شد ، دختر نیامد
      نگو اینطرف مادری مهربان ، ناخوش بود ،
      آنطرف دختری نامهربان ، خوش بود ،
      آنهم درآن شبانه کلوب
      همان کلوب شلوغ
       
      دوستانِ بد ، نتیجه ی بد
      هنوز تپیدن های قلب مادر،
      از شدت اش هم ، کم نشده بود
      هنوز به تندی ، صدایش می پیچید به خانه
      آنهمه ، تالاپ تولوپ
       
      یاد اعمال دخترک افتاد، که پس ازدوران بلوغ
      هرچه مادرمیگفت ، برعکسش را میگفت
      همه ش میگفت :
      من دیگر بزرگ شدم همه چیز را خودم بلدم
      وبازهم ماجرای قلب و، همان شدت تالاپ تولوپ
       
      مادر پیش خود فکر کرد :
      ما هم بزرگ شده بودیم اما ،
      پاهایمان را درحضور بزرگترها
      دراز هم نمیکردیم
      نه اینجوری، حتی مقابلِ چشمانِ پدرمادر
      مقابل تلویزیون ولو
      آخر ازکجا آمده بود رسم اینهمه بی ادبی، عصیان، دروغ ؟
      آخر دراین زمانه ی بد ،
      چه بلایی آمده بر سرِ این قلوب ؟
       
      شب شد ، باران می آمد
      یکباره درپشت درب
      شنیده شد صدای دویدن
      شنیده شد صدای شالاب شولوب
       
      مادرکه یا خودش، به انتظاربود پشت درب
      یا گوش اش انتظارمی کشید پشت درب
      یا قلبش چسبیده بود خونین و به التماس ،
      به تخته‌های درب
      دوید بسمت درب
      باز ، صحنه های تکراریِ  بی قراری
      بازهم شدتی که نشانی بود از بیقراری
      درمیان آنهمه تالاپ تولوپ
       
      یکباره خشکش زد ، دختر آمد ،
      ولی از دهان دختر، بوی الکل می آمد
      تلوتلو می خورد
      خونِ مادر، خونِ خودش را خورد
      دخترطعم شیرینِ امنیتی را دوباره حس کرده بود ،
      به آغوش مادر
      گریه میکرد و، بیشتر وبیشتر می چسبید به مادر
      التماس میکرد ازمادر
      التماس میکرد که ، ببخشدش مادر
      چشمانش ازآن الکل جعلی ، شده بود کم فروغ
      چند روز که گذشت ، آن چشمهای زیبا
      که دیگربزرگ شده بودند !!! همه چیز را بلد بودند !!!
      شده بود برای همیشه ، بی فروغ  
       
      بهمن بیدقی 1400/1/17
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۲۱:۱۳
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و آموزنده بود
      موثر و پر معنی خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۰ ۰۰:۰۳
      با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      سپاسگزارم
      سلامت باشید
      ارسال پاسخ
      بهنود کیمیائی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۰۷:۳۶
      خندانک
      با عرض سلام و احترام خدمت شما شاعر گرامی جناب آقای بهمن بیدقی بسیار بسیار دلنشین بود لذت بردم قلمتان توانا
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۰۸:۴۳
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسگزارم
      ایام به کام
      ارسال پاسخ
      پریسا مصلح
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۱۰:۲۴
      درود برشما موفق باشید خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۱۴:۱۸
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس
      زنده باشید
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۱۱:۱۲
      بداهه تقدیم شما شاعرواستاد گرامی
      شکوه آسمان شعر توباشد
      فروغ جاودان مهر توباشد
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۱۴:۲۰
      با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      سپاسگزارم
      سلامت باشید
      ممنونم از بداهه ی زیبایتان
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۱۵:۰۱
      درود فراوان جناب بیدقی ادیب گرانقدر وبزرگوار
      بسیار شیوا ودلنشین بتصویر کشیده اید
      دستمریزاد
      قلمتان مانا
      در پناه حق
      🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
      با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      سپاسگزارم
      سلامت باشید
      درپناه خدا
      ارسال پاسخ
      مجتبی شهنی
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۲۰:۳۵
      درود استاد بزرگوار
      بسیار
      زیبا
      بود خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۰ ۰۰:۰۴
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسگزارم
      ایام به کام
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۴۰۰ ۲۳:۰۰
      سلام جناب بیدقی
      دورود برشما
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۰ ۰۰:۰۴
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2