چهارشنبه ۵ دی
|
دفاتر شعر حمیدرضا نصرآبادی(طوفان)
آخرین اشعار ناب حمیدرضا نصرآبادی(طوفان)
|
به پابست عشقت چنان من در افتاده ام نه با خود که با یک جهان من در افتاده ام به مژگان چشمت به آن ابروی مایلت به تیر وبه گاهی کمان من در افتاده ام کمان قامت من ، تو بالا بلندی چنان چو قافم به سرو چمان من در افتاده ام به به سوز تو هجران چه آسان مرا خوب سوخت به سودای غم ناگهان من در افتاده ام به چاه زنخدان رخساره ی روی ماه زپا تا به سر بی گمان من در افتاده ام دو چشمان آبیِ تو دل به دریازده ومجنون، که با آسمان من در افتاده ام زمین گیر عشقت هوای تو در سر مرا زبس زبس با همین وهمان من در افتاده ام نفس میکشم گَرد راه تو را بارها تو گویی به گنج نهان من در افتاده ام
ز بس پرده ی اشک معجر به رویت کشید بهارم چرا با خزان من در افتاده ام به رقص آمده گیسویت گرچه با یک نسیم چو بیدی به باد وزان من در افتاده ام بسوزان دلم را که من کوره ی آتشم چسان با دل بی امان من در افتاده ام
حمیدرضا نصرآبادی(طوفان)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.