جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
تو را میبوسم
چون گلهای نازکی که بهار می آورد
تو را می بوسم
زخمهای آبی دهانت را ..
و الفبای سرخوَش زندگی
در گرمی لبهایم شکوفه میدهد ..
***
پیراهن گیپور صورتیم
پر از ناز شکوفه هاست ،
لبهایم پر از سمفونی های گیلاس ..
تو نمی آیی و فصل ها
در خون نقره ایِ من
حل میشود ..
***
جاریم
مثل سفیدرود ..
مثل راین ..
از تو
تا خودِ خودم ...
***
کف اتاق را با سیگارهای تورپیدو میپوشانم
سیگارت را با سیگار قبلی روشن میکنی !!
: دامن دراپه ی بلند به من می آید؟
لبخند میزنی ...
و من با توان هزاران اسب بخار
در اهتزار همه ی پرچم های جهان شیهه میکشم
.
.
.
تو بندرهای آزاد را دوست داری
من انسان های معمولی را ..
تو مد اقیانوس را
من خیاط ها را ..
تو بوسه را
من مادرم را ..
تو رقص مرا
و من
آتش این تنهایی را ..
***
درون آ ینه
به بنفشای زنان تفلیس مینگرم
به گرمی مردان هندو ..
سرزمینهایی فراخ در دلم میروید ..
بارانهای بسیاری را در پیراهن پنهان میکنم
و میرَمم،
در عطرگاهان متروک خاک ..
***
وابسته ام به تو
به خون!
مثل ببری جوان
آهوی طلایی بیشه زاران مست سردرگم!..
***
بی تو میخوابم
بی تو بر می خیزم ..
مثل ساعتی خسته در ژنو
.
.
.
در زمانه ی الماس و شیدایی ..
***
عروسکی غمگینم ..
زاده ی آبیهای ناپیموده
کرشمه ی آتشهاست در تنم..
به وسعت سرزمین مادریم
دوستت دارم
و تو
در لیتل ونیزت
به دنبال مردان فتح نشده ای ..
***
سنجاقکی از سنگ و فلز،
بر سینه ام مینشیند
قوی گنگی از ابر
در پیراهنم میمیرد
و تو
آن برکه خون آلودی میشوی
که نیزارها میخوانند ..
***
طلسم ترمه و ترانه را
در دمدمه ی اسفند
به شعرهای بنفش تکاپو
به بنفشه های زرد مهیج
به تاج پرندگان مهاجر می بخشم
به فصل نارس بهار
این همه تمنا ریخته ام..
و تو چون شیار قله های بلند
بوی چوب و باران را
از تن عطر مایوس بادها
میخراشی..
***
آسمان ،خاکستری
زمین ،خاکستری
دل من، خاکستری
مهربان م
در بهاری که می آید
سرخ تر بخند !
.
|