جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر زهرا شفیعی (کابوس تاریک)
آخرین اشعار ناب زهرا شفیعی (کابوس تاریک)
|
مادر نمیدانست...
نمیدانست که وقتی تو کوله بار میبندی این اخرین کوله بار تو به سمت بهشت است...
مادر نمیدانست وقتی در آغوشت میکشد آخرین باری است که میتواند جسمت را در میان بازوانش داشته باشد...
نمیدانست که وقتی آب در پشت سرت میریزد آخرین بار است و تو برگشتی نداری...
نمیدانست وقتی سرت را برگرداندی و نگاهش کردی و اشکت ریخت،آخرین بار است...
اگر میدانست که به تماشایت مینشست آنقدر که او را در کوله بارت جا کنی و با خود ببری...
مادر نمیدانست آن نگاه نگرانت، سفارشاتت و حتی بغض خفه شده در گلویت برای چیست
مادر حتی معنی آن نگاه آخر را هم نمیفهمید
مادر نمیدانست معنی خداحافظی بی برگشت چیست
مادر نمیدانست...
نمیدانست.....
نمیدانست....
اما حال خوب میداند...
خوب میداند که دلتنگی چیست
خوب میداند تنهایی و بغض خفه شده چیست
خوب میداند که شهید مفقودالاثر چیست
خوب میداند تشییع بدون جنازه چیست
خوب میداند که استخوان ندیده چیست
آن روزها قبل از رفتنت شنیده بود اما این حال ها را نمیدانست
اما با تمام وجودش الان لمس کرده این آخرین بار های بی برگشت را...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بانو
میلاد حضرت ام ابیها
فاطمه زهرا
مبارک باد