فجرِ اندیشه
پیکی آمد ، ز ورای آسمانهای خدا
عصاره ی کلام سلطان ، این بود :
درهیچ زمان ، درهیچ مکان
کسر نیاورید
اگرعشوه کرد دنیا ، زمیانِ درب بازِ قصری
هجوم به آن دنیا
تشنه هجومی به قصر، نیاورید
اگر دیدید صد راه
آنهم همه فرع
فکرِ راهی جزهمان راهِ اصل ، نیاورید
گر که آبادانیِ آبادی تان، زسوی دشمن غصب شد
فکر و اندیشه ای جز شکستِ آن حصر، دگر نیاورید
بوی گند میگیرد شهر، ز حضور و، وجودِ دشمن
اگر این فتح ، درشبی سیاهی ، محقق نشود
فکر و اندیشه ای جزعصر، دگر نیاورید
درست است سارقها و قاتلین، همه ازخوابِ شبانه ،
سوء استفاده کرده اند ، ببلعند مالها و خونها
دیدبانهایی امین و مطمئن ، بر دکلها گذارید
دراینهمه اندیشه ی رعنا ،
فکر و اندیشه ای جز فجر، دگر نیاورید
مطمئن باشید که خدا ، با تک تکِ انسانهای خوب
یارِ غارست تا ابد
فکر و اندیشه ای جز نصر، دگر نیاورید
آغوشِ مهربان و، نورانیِ او برایتان، همیشه بازست
نومیدی ، همیشه کفرست
در ذهن های مؤمنانه
فکر و اندیشه ای جز وصل ، دگر نیاورید
بهمن بیدقی 99/11/13
بسیار زیبا و امید بخش بود
دستمریزاد