"ستایش"
ای خدا دادم قسم بس من تورا
ناله هایم می ستایند هی تورا
عاشقی کردم بدانم راه عشق
راه عاشق جزستایش نیست تورا
بی وفایی کردم آن روز برتو من
عشق من کردش ستایش هی تورا
جاهلی کردم نشستم بردعا
ازجهالت ناله می دادم تورا
یک نبودبامن بگویداین چنین
از ازل من می ستاییدم تورا
من گمان کردم توکوهی برفلک
یاچورودی می ستاییدم تورا
بعدگمان کردم توروحی دربدن
ناله واران خسته می کردم تورا
بعدشنیدم عارفی گوید مرا
آن خداونداست که بخشیدش تورا
حال تومی گویی که کوه است برفلک؟
پس چطورکوه می دهدازدل تورا
پس تو می گویی چوروداست آن خدا؟
پس چطورمی بیندآن دریاتورا
گرچه اوروحی دمیدش دربدن
این همان روح است که می بیندتورا
من شنیدم حرف عارف جان شدم
سربه تعظیم من هم آوردم تورا
حال که من دیدم بها ازجان خویش
می ستایم هرشبانگاهان تورا
حال که روزی می دهی برکائنات
بیش ازآن رزقم ستایم من تورا
رزق وروزی برحلال وبرحرام
هرکدام میزان دستانندتورا
نزدخودفرقی نزاری برکسی
چون ستاید پول وبی پولان تورا
گاووگوسفندان وبزها برکنار
این چمنزارهم که میستایدتورا
چون توهستش این هزاران نام خوب
می ستایم باهزاردستان تورا
چون توگویی برملائک شمع شود
آب شوان می گویداوسبحان تورا
هرچه گویم کم بگویم ازتومن
چون زبانم عاجزازگفتارتورا
هی بگریم چون سماوات برتومن
تاببینم دردعاهایم تورا
گرکه روزی بینمت گویم تورا
من غلامی سینه چاک هستم تورا
چون پذیری بنده رابرنزدخویش
هی ستایم باسلحشوران تورا
وقت کم آوردم بگویم ازکرم
می ستایندروزوشب هایم تورا
گرتوشاه هستی که می بیند جهان
من همان دربار بیمارم تورا
ازتوگوینداین ملائک دررزمین
کس ستاید جزکه آن منکرتورا
چون ستایندمشرکان دراین زمین
آنچه راکه می ستاید هی تورا
شرم نداردکس ستایدیک بتی؟
چون همه ازخاک دستانندتورا
پس توشاهی هم که سلطان برجهان
این بشرهافرش دستانندتورا
گرخطاکردم خطایم راپذیر
تورک امیراین گونه دانستش تورا
به شعر ناب خوش آمدید
سروده زیبایی را هدیه آوردید
موفق باشید