يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر عیسی نصراللهی ( سپیدار )
آخرین اشعار ناب عیسی نصراللهی ( سپیدار )
|
______________________
تو در اتوبوس
رویِ شانه هایِ غریبه ای خوابت بُرد
من آرام تنها به موهایت می اندیشیدم
و به دانه های اناری که در دستانم به یغما رفته بودند
و بعد به کودکی و گندمزار رفتم
بیدار که شُدی پرنده ای از چشمانت پرید
بادی سراسیمه به موهایت پیچید
عطرِ گرمِ اُرکیده ای به پنجره ها لبخند زد
بارانِ دل انگیزی بارید
به خودم که آمدم
در حوالیِ پنجاه سالگی بودم
کنارِ ایستگاهِ جوانی ام
شبیهِ بهارِ زودرسی که گُل نتراوید
آوایِ کبکی را نشنید
چترِ مهربانی اش گشوده نشد
اینک من بودم و پنجره ای عاشق
که هر روز چشمِ خستگی اش را برایِ
شمیمِ موهایِ سیاهِ تو باز میکرد
تو نیامدی_پنجره دق کرد_
ایستگاه به پایان رسید
و ما به تهِ خط رسیدیم
_________________________
* به اجبار سپید نامیدمش ولی سپید نیست
|