پازل
مدتیست که ازخودم دورشدم
این دوری ،
متقارن است با
آن زمانی که تصورکردم
صاحبِ زور شدم
وقتی حس میکنم که ،
هیچ هیچم ، خوبم
آن زمان است که احساس میکنم
صاحبِ نورشدم
ولی حالا، چه احوال بدی ست
به همه نیش میزنم
انگار، که زنبور شدم
مثل آن قومِ ندید بَدید که ،
بعد ازعمری ، درحصارِ حجره ها
صاحبِ پول شدند
همانهایی که ظرفیت نداشتند، حتی قدر سوزنی
برای دیدنِ یکعالمه پول ، هول شدند
دیدی که چگونه، ازدیدن دنیای دگر، کورشدند ؟
انگار، یکعالمه ماهی و، خرچنگ بودند
همگی هم گرسنه
که به هولِ کِرمها
اسیرِ تور شدند
آنها باخود، فکر میکردند ،
خیلی زرنگ اند
ولی دنیا زرنگ ترست ز آنها
می بینند که بزودی ،
اسیر ساطورشدند
یادش بخیر آن روزگارانِ خوب
هرصبحی که از خواب ،
برمیخاستم میدیدم ، که چگونه
بیشتر از روزِ ماقبل
صاحبِ جود شدم
قبل ازاینکه مثل امروز، ببینم که چقدر،
اسیر دیوِ بخلی ، ناجور شدم
من چگونه روزبروز
بمرور و به تأنی
صاحبِ اینهمه پستی ،
اینهمه جُور شدم ؟
آخر سرکردن با اینهمه ،
ظلم و ستم سخت است
به حماقت های خود
به چه سختیِ عذابی ،
مجبور شدم
دیگر مثل یک پازل
با جمله ی آن ستمگرانِ عیاش
که حرفهای خوبشان
فقط مربوط به دیگرانست و، نه خود
همنفس و جور شدم
یادش بخیر آن روزگارانِ خوب
چه صبح های خوبی، چه سحرهای طلایی
باعبادتی مستانه مسرور شدم
آنزمان بود که حس میکردم ،
با فرشتگانِ آسمانیِ خوب
محشور شدم
چقدر با سیل دعا
روح و تنم
مملو از شور شدند
شک ندارم که به دریای عبادت و،
اعمالی خوب
آندو آنزمان بود ، که براستی
منصورشدند
ولی حالا چه ؟
افسوس که روح و تنم
با کنار گذاشتنِ رذیلانه ی ،
آنهمه نیک خاطره ها
تبدیل به چه موجود بدی شدند
یه جورایی دوتایی
تبدیل به ، یول شدند
چرک دستی شدند همچون ،
اسکناس های فریبکار
از قبیله ی پول شدند
به فریب همه آنها بود که ،
ز انسانیت خویش، جملگی دور شدند
کلی بی شورشند
ای وای ببخشید عین اش افتاد
خودتان عین اش را بگذارید بعد از شینِ شور
سر که می جنبانم می بینم ،
از شعر خودم دور شدم
آن قوم که زمانی ملبس ،
به لباسی سنگین بودند
روحی از بی شرمی ،
ازشیطان گرفتند که انگار
همه تزویرهایشان رسوا شد ،
پته شان روی زمین ریخت وسپس ،
تا بجنبند به خود، دیدند ،
مثل آن قصه ی آن لباس و شاه کودن
لخت وعور شدند
بعدهم یه جورایی ، مثل بلعم باعور شدند
همه اینها همه ازهول حلیم بود ،
که افتادند در دیگی بزرگ
نتوانستند جلوی شکم صابمرده شان را بگیرند
و دراین مسیرهمچون ،
واژه ی فی الفور شدند
بعد هم شبیه به، قورباغه ای با دو زیستِ ناهمگون
یکی اظهار ارادت به دنیا،
یکی اظهار ارادت به جهانی دیگر
آماده ی قورقور شدند
اما ، همه ی امیدها ، به ما میگویند که بزودی
آنهمه تزویر و ریا
چشم برهم بزنی ،
جمعاً ، وارد گور شدند
همانها که روزی آدم بودند
حرص شان ، با ایشان کاری کرد
که تبدیل به مُشتی ،
موریانه و مور شدند
اینها در اوهام سِیر میکنند انگار
همه با اینهمه ظلم وستم ودزدی و یاوه
فکرمیکنند آنها ،
برای آزادیِ قوم انسانست که، مأمور شدند
درخواب هم یکریز، می بینند
به اوج شهوتی ،
صاحبِ صد حور شدند
همان خوابش را ببینند
این گفته ی حق را، آنهایی دگر میدانند که الآن
صاحبانِ چوبهایی ،
نیم سوز شدند
همانها که بدجور،
ناسور شدند
ولی با اینهمه احوال ، نخواهم گذاشت
قهر روح و جسمم ،
بیشتر ازسه روز کلاً ،
به درازا بکشد
چرا ؟
چون بیشتر از سه روز قهر،
گناه است گناه
آندو را باهم آشتی میدهم
میبینی که بزودی ،
واردِ جهانی ، پُر از نور شدم
درماجراهای پُرفراز و نشیبِ این شعرِ بلند
اینکه می دیدی اینقدرساده ،
ازفعل اول شخص مفرد
به سوم شخص جمع
میرفتم و بازمیگشتم
یعنی این جهان ،
یک جورچین است
پازلی گسترده
عُقلا میانِ آن جور شدند
هرکس را دراین پازل رسالتی ست
یک رسالتی ، مخصوص به خودش
من نمیتوانم ، تو باشم و،
تو هم ، همچون من
همگی هم شُو من
از سوپرمن بگیر تا ...
اهریمن
جورچینی هستیم که
اگر خوب قرار نگیریم ، درکنارهم
آسمانی هایی که ،
به ما را مینگرند
به ما میگویند :
بازهم این دیوانه ها ،
دچار اشتباهی ناجور شدند
بهمن بیدقی 99/10/16
بسیار زیبا و دلنشین بود
آموزنده
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد