قسمت دوازدهم :
مش عباسعلی که بوده از امیر
ملاحسیـــن بوده مردی دلپذیر
علی آقا ، علی اکبر هم ز اوست
علی اصغـر آخرین فرزند اوست
از امیــــــــر هاشــم این آمد پدید
احمد و نصرت که هر دوشد فقید
حیــدر و میــرزا از آن مرحوم بود
از هـزاروســـی ورا یـک قـــوم بود
مهلـمــک تاریخ ما را می نوشــت
با عزیــــزانی که از ما می گـرفت
یاد آن زنــهای شیــــر و اژدهــا
بی ترنج و مش ربابه ، گل نساء
از بمانــی تا گـل انــدام و کتــول
زهرا خاتون، زیور و مشتی بتول
یاد ابریجـان و صغـری و مَلَـک
شیـــرزنـان پاک خاک مهلـــمک
تاجی و مش فاطمه ، ام النسا
می رویم این قصـه را تا انتها
فاطمه سلطان و عذرا ، طـــاهره
می شوید یک روز در ده خاطره
نیست فـامـــول و منــــور بین ما
عصمت و خاتین فقط در ذهن ما
ملکی جان و مش سکینه ، مش حیات
مش حـلیــمـه مش مدینــه مش نبــات
خاله خورشید، شوکت و مش آسیه
کی از ایــن مرگ بزرگــان راضیـــــه
آ زوبیــده ، هاجر و مشتی قمر
روزگـاری که تلـف شد بی ثمــــر
مشتی کوثـر حاجی کوکب مش قدم
صاحب جان و مش مرصع ،مش صنم
خاطــی و بی خـانـم ، مش محترم
مشتی سلطان نیست مرگت باورم
هم ز مش نرگس و بلقیس و گلاب
زندگی در مهلمــک شد چون سراب
مشتی کبــری مشتی صغــری کاسلی
مش قدم خیر ، کوکب مش خیرعلی
من خودم هستم ز طوبای امیر
معذرت ، در قافیه گشتم اسیر
فرخنـده با اقـدس و مشتی ملوک
مرگ کاد سلطان برد ما را به شوک
هم دَ لیـــلا و دَ تاجــی یاد باد
روح رنگـــی و ستـــــاره شاد باد
یاد کوکب هم هزار بالا ، چمن
از علی بابا که پوسیـدش کفن
صد هزار افسوس طاووس و صنم
داغ یاران شعـلــــه زد بر دامنــــــم
از کَـله محمد که روحش شاد باد
شوکـت و مش فاطـمه در یاد باد