جمعه ۲ آذر
گفته بودم برای ساحره ها ( ترکیب بند) شعری از سید رضا موسوی
از دفتر بختک مرا ببوس... نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ ۱۰:۱۸ شماره ثبت ۹۳۴۱
بازدید : ۱۲۰۱ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب سید رضا موسوی
|
هستی ام را دوباره غم زده اند بر دو چشمم دوباره نم زده اند
در کنارم تو را رقــــم زده اند بختمان را گره به هم زده اند
لب به لب راهمان شبیه شده صورت کارمان قبیح شده
اُمّـتی که تو را مسیح شده بر سر و پیکرم اَلم زده اند
چشم ها را نبسته کور کنید قلبتان را کمی صبور کنید
از ورق ها سریع عبور کنید چون به شعرم دوباره سم زده اند
ریختم بر قلم جنون تو را عقده بودم شبی درون تو را
میمکیدم ز سینه خون تو را روی دوشم تو را علم زده اند
غصه های { بیا جدا نشویم } اهل تفسیر آیه ها نشویم
گرچه هرگز <من و تو> {ما} نشویم بختمان را گره به هم زده اند
ساکت اما شبیه عربده ها رفته بودم به سمت خاطره ها
از تمام تمام دغدغه ها گفته بودم برای ساحـــره ها:
من همینجا مواظبش بودم با خدا گرم گفتگو شده بود
من سکوتم؛ سکوت هم زیباست از " منی " که برای او شده بود
گفتم او هم شبیه عربده ها می زند ضربه ایی به پیکر من
رفتم از عشق او به سمت جنون ؛ غرق در جستجو شده بود
خسته از نیَّتی خبیث شدم زیر باران همینکه خیس شدم
مَردِ مُرده{همیشه "هیس " شدم}...قاتلی ماه رو شده بود
گفته بودم به عزت و شرفش خوانده بودم تمام منزلتش
وقتی آمد به سمت من هدفش تیرهایش کمانِ مو شده بود
عهد کردم ؛ تمام خاطره ها ، بین من با خدا به اوج رسید
او نبود و توهمی که نبود مثل من نه؛ شبیه او شده بود
کاش میشد مرا سپر نکنند در سراط تو در به در نکنند
بی اجازه "فقط" سفر نکنند {تا تو رفتی} مرا خبر نکنند
راوی قصه را ترور نکنید شعرهایم تباه تر شده اند
حرفهایم نگفته گفته هنوز مثل اینکه گناه تر شده اند!
من همیشه شبیه فرضیه ها قتل های اتاق فکر تو ام
مرده هایی که هم اتاق منند در بخاری سیاه تر شده اند
باورم کن برای جشن و سرور پیری ام یک سوال ساده شده
خاطراتی که رفته رفته به باد از خودم بی پناه تر شده اند
نامه هایت که آسمان من اند می نشانی ستاره در دل شب
چشمهایت که چلچراغ شبند از همیشه ماه تر شده اند
گفتگوها خیال و وهم منند رفته بودی مرا عذاب شوی
سمفونی های سینه چاک منم از همیشه آه تر شده اند
سید رضا موسوی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.