سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 7 آذر 1403
  • روز نيروي دريايي
26 جمادى الأولى 1446
    Wednesday 27 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۷ آذر

      من دیر به دنیا آمده ام ...!

      شعری از

      مسعود احمدی

      از دفتر خمیازه های شبانه نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۰ شماره ثبت ۹۳۱۰۱
        بازدید : ۵۹۱   |    نظرات : ۲۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مسعود احمدی

      من 
      از مادری متولد شده ام 
      که بوسه هایش بوی خاک می دهد
      و همیشه
       یک سر  بند رخت را  
       به ماه می بندد
      و از پدری که پیشانی اش
      همیشه شخم خورده ...
      من همان شعری هستم 
      که شاعرش را قورت داده...
      خورشیدی ، که آفتابش را 
      پشت کوه جا گذاشته ...
      پروانه ای که دلبسته ی پیله اش شده...
      من
      به هزار زبان مرده ی دنیا 
      تسلط دارم.
      معنی گریه ی شب را فهمیده .
      ضجه های دب اکبر را 
      از عشق ناکامش به پروین ،شنیده...
      و غروب جمعه ای 
      اشک های پاییز را 
      با کف دستهایم زدوده  ... 
      من 
      ترجمه ی جیغ درخت هایی هستم 
      که امسال ،ویلا شدند ...!
       نفرین زمستان ام
      بر مردانی که برف پارو می کنند...
      تفسیر عربده ی یک رعد 
      بر ابری سیاه  
      در شعری سپیدم .
       ظهری در کویر ،
       دست در دست مرنجاب رقصیده ام... 
      شب نشینی داشته ام
      در شب چهارده ، 
      با ماه ،
      درست وقتی که ماه
      پا به ماه بود...!
       
       من 
      درختی هستم
      که روز اول عید 
      به سیزده بدر آمده  ...!
      من راه  گم کرده ام 
       چاه را... 
      زمان را ...
       قرار بود به امیرکبیر خبر دهم 
      که آنروز به حمام نرود 
      به رضاخان بگویم
       که هیچگاه
       پوتین اش را واکس نزند
       قرار بود استخوانی باشم 
      که در گلوی بیست و هشت مرداد گیر کنم 
       و عفو ملوکانه ای ،
      که فاطمی را 
      از طناب دار ، نجات دهد...!
      من
       قرار بود 
       طیاره ای باشم 
      که هیچگاه 
      از پاریس به تهران نرسد...!
      دنیای شما 
      آنی نیست که در شعرهایم سروده ام ...
      دنیای شما 
      کمی دیر
       
      کمی دیر 
      کمی دیرتر 
      به دنیا آمده است ...!
      مسعود احمدی آذر 99
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۵
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
      دستمریزاد خندانک
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سلمان مولایی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۳:۵۹
      سلام

      و

      این مطلب حاوی ابراز احساسات و شادمانی و در عین حال نقد شعر است ...

      هیچ اتفاقی نمی توانست تا این اندازه دلچسب و شیرین باشد در این روزهای تلخ به جز دیدار دیگر بار مرد پشت کوهی ، رفیق نازنین مان مسعود احمدی ...
      این اتفاق بی گمان نیک ترین فال است و در راستای پویایی بیشتر و تداوم اعتلای روز به روز سایت ناب تأثیرگذار خواهد بود و مسعود با دل پاک و بی ریا و صبر و حوصله ی ایوب وار خویش می تواند حلقه ی مفقود در اتفاقات سایت باشد که همانا وجود کسی ست که بتواند همه را در کنار هم نگاه دارد و از بروز بدگمانی ها پیشگیری کند و مسایل ایجاد شده کمتر نیاز به ارجاع به مدیریت عزیز سایت خواهند داشت با وجود او و مهربانی های اش ...
      اما در خصوص شعرهای مسعود همیشه نقدهای فراوان داشته و خواهم داشت و به یقین هیچ کسی به اندازه ی مسعود از قلم سلمان مولایی تاب و عتاب ندیده است ولی این امر نه تنها او را هیچ گاه دلزده ، مکدر و ناامید نکرد بلکه عاملی بود برای تلاش های فراوان اش و نیز محکم تر شدن رفاقت مان ...
      نقد این شعر هم بماند برای مجالی دیگر که و این پیام را دوست دارم فارغ از نقد و بحث تنها به خوشآمد گویی به مسعود و شناساندن او به دوستانی که نمی شناسندش اختصاص دهم و تیک نقد را هم به همین دلیل فعال می کنم ...
      اما اکنون که تیک نقد را از آن چه نوشته بودم برداشتند و فارغ از این که هیچ گاه بدون نقد و بررسی نظری را ارسال نکرده ام ، انتظار داشتم که تنها به احترام مسعود احمدی این اتفاق نمی افتاد چرا که در سخت ترین قوانین نیز همواره استثنایی می توان قائل شد ولی بی نیاز از این استثناء و به سبب رعایت قوانین به نقد شعر نیز می پردازم ...

      این سپیده ی سپید طلیعه ی قلمی ست که واژه به واژه گل دادن اش را دیده ام و به عنوان اولین شعر پس از مدت ها دوری ، بهترین انتخاب ممکن است چرا که حاوی اطلاعات مهمی از شاعر برای خواننده است ، داده هایی که به شخصیت ، عقاید ، محل رشد و البته ویژگی های سبکی قلم شاعر ، اشاراتی ویژه دارند و مخاطب را برای آشنایی با شاعری صاحب سبک و قلمی منحصر به فرد آماده می کند .
      آن چه در این شعر بسیار به چشم ام آمد سیر صعودی شعر بود که در طول شعر تداوم داشت و تا انتها نیز در همان صعود ماند و در اوج پایان پذیرفت به این معنا که بندهای اول نشانه ای بودند از شعرهای آغازین شاعر و هر چه شعر پیش رفت نشانه های تکوین و تکامل در آن ظهور کرد که درست منطبق بود با کمال پله به پله ی قلم شاعر در طول این سال ها که می توانم شهادت دهم که بر اثر فروتنی وصف ناپذیر و عطش سیری ناپذیر شاعر در آموختن حاصل آمده است .
      یکی از موارد مهم موجود در این شعر استفاده از اسامی خاص است که در اکثر آثار شاعر دیده می شود و نحوه ی استفاده ی از آن ها نشانگر آن است که شاعر درکی درست از واقعیت تاریخی این اسامی داشته و آن گاه با مخیل کردن و یا با هنجارگریزی توانسته است این نام ها را رام کرده و به گونه ای در طبیعت کلام جای دهد که ساز خود را نزنند که این اتفاق فرخنده در شعر تنها با تکرار و تمرین بی شمار از سویی و افزودن معرفت های تاریخی ، فرهنگی ، فلسفی و ... از سوی دیگر روی خواهد داد و اگر یکی از این دو بال کوتاه باشد و ناقص به هیچ عنوان امکان پرواز در اوج را به قلم شاعر نخواهند داد .
      از دیگر نشانه های سبکی خاص شاعر که در این شعر نیز دیده می شود می توان به بازی های مخیل کلامی با واژه های یکسان در ظاهر و متفاوت در معنا ، اشاره کرد که روشن ترین نمونه ی آن ماه پا به ماه است و در این گونه از هنر نمایی شاعرانه همواره خطر خروج از شعر و سقوط به حیطه ی سخنان قصار یا کاریکلماتور وجود دارد و تنها راه عبور از این پیچ تند همان‌گونه که نوشتم بازی های مخیل کلامی است بدان معنا که صرف یافتن این تناسب های لفظی و به کار گرفتن آن ها کمکی به شعر نخواهد کرد بلکه استفاده ی همراه با تصویر و تخیل از آن است که امتیازی خاص به شمار خواهد رفت .

      سخن آخر اما این که طبق معمول تنگی مجال جای جولان بیشتری باقی نمی گذارد اما لاریب فیه با شعرهای مسعود قرار است کلی کیفور شویم و من نیز بی دغدغه ی ناراحتی و تکدر و زودرنجی و سوء تفاهم ها ی مرسوم شاعران آن چه را که بایسته و شایسته بیابم خواهم نوشت ...
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۳
      درود و سپاس از سلمان خوب . وقتی جملات مهرنوازت را می خواندم ، لذتی کمیاب مرا فرا گرفت و این قلیان احساساتت ، احتمالا به نقدت بر شعر شدیدا آسیب زده خندانک حقیقت اینست که بسیار گرفتار کارم و فرصت اندک است برایم ...اما در حد توان ، به چشم ...در خدمت خواهم بود ....
      ارسال پاسخ
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۶
      و چه مکانی بهتر از اینجا که دوستی توانا بی هیچ چشمداشتی ، یاری ام کند ، چرا که نه ادبیات خوانده ام و نه تا سال 93حتی یک سطر شعری سروده ام ... امید که با وجود کمبود زمان ، بتوانم موثر باشم . خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۲
      سلام .... از اینکه اینجا میبینمت خیلی خوشحالم مسعود جان ، آمدنت نفسم را تازه کرد . اتفاقا در انچه که قبلا رخ داد مانا چون تازه آمده بود فقط نظارت میکرد تا چیزی بیاموزد و نهایتا به لطایف الحیل آموزه ای به اشتراک بگذارد . و فکر کنم لازمست حالا که آمده ای با هم طرحی نو دراندازیم . بهرحال بهت خوشآمد میگویم از طرف خودم و دوستانم
      و اما شعر :

      همانطور که حضرات نازنین مستحضرند ، نام مانا با تاریخ و اسطوره تلفیق شده و شاخکهای این حقیر با کوچکترین مطلبی که بوی هیستوریا و آرکاییک از ان متصاعد شود ، به جنب و جوش و وجد و سماع میافتند . شعر در خط سیر عمودی اش طریقی پلکانی پیش گرفته ، یعنی شاعر معنا و منظورش را بسان گنجی بر بلندایی قرار داده و همراه با جمیع مخاطبان برای کشف این منظور مسیر را اندک اندک بالا میرود . بهمین جهت اگر بخواهیم نموداری هندسی از خط روایی این اثر بدست بدهیم ، آن نمودار پلکانی و با شیب ملایم صعودی خواهد بود . تا به لب مطلب برسیم که شاعر بعنوان شاهدی در زمانها و مکانها اگرچه خواهان تغییراتی در رویدادهای تلخ بوده که اندکی شوکران حوادث و قوانین را رقیق کند ، اما همیشه از فضا و زمان عقب یا جلو مانده و نتوانسته در سیر تاریخ و اجتماع دخالت کند . و شبیه داستان های دریغ که از رستم و سهراب و سیاوش و رومیو و ژولیت خوانده ایم ، آنچه هم از این سطور بر جا میماند تنها دریغ است . که چرا اینگونه نشد ؟؟
      به خط سیر صعودی شعر از کلمه تا معنا اشاره کردم .اما این خط سیر ملایم ناگهان ریتمش عوض میشود :

      قرار بود به امیرکبیر خبر دهم
      که آنروز به حمام نرود
      به رضاخان بگویم
      که هیچگاه
      پوتین اش را واکس نزند
      قرار بود استخوانی باشم
      که در گلوی بیست و هشت مرداد گیر کنم
      و عفو ملوکانه ای ،
      که فاطمی را
      از طناب دار ، نجات دهد...!


      اشاره ی شاعر به اتفاقات تاریخ معاصر از دیدگاهی نشنال . اما من احساس میکنم مسعود عزیز غیر از گلوی بیست و هشت مرداد ، سه تای دیگر را خیلی ساده و نزدیک به متن نوشته است ، هرچند لطف کار در هنجارشکنی و عادت زدایی ست و شاعر هم از پس این مهم برآمده اما در ساده سرایی این خطوط تا بدانجا پیش رفته که شعریت کار قربانی سوژه ی بسط معنا شده است و مانا این بندها را که اتفاقا خطوط مورد علاقه ام هم در این قطعه ی شریف بودند ، نیازمند بازنویسی مسعودانه میبیند .

      مورد دیگر که برایم جالب بود ، قدرت شاعر در خلق تصاویر تازه است که هرچند این روزها به شکل انبوه عرضه میشوند اما کمتر تصویری میتواند با ذائقه ی دیرپسند ایرانیان جور شود در این شعر درختی که به سیزده بدر میرود ، نمونه ای موفق از نوآوری در آفرینش تصاویر است . و ماه پابه ماه ، را یکی دو جا دیگر ( از جمله شعری از حدیث عبدلی ) دیده ام و نمیتوانم به تازگی آن فتوا دهم .
      و پیشنهادات کوچکی هم دارم که شاید به زعم بنده به آرایش بهتر شعر کمک کند و البته بکارگیری آنها قطعا با سلیقه ی خودتان است :
      _ حذف چند واژه ی "من" از شعر
      _ استفاده از ترجمان به جای ترجمه ( ترجمان جیغ آن درختم که ویلا شد )

      _ تعمیر این بند :

      همیشه شخم خورده ...
      من همان شعری هستم
      که شاعرش را قورت داده...
      خورشیدی ، که آفتابش را
      پشت کوه جا گذاشته ...
      پروانه ای که دلبسته ی پیله اش شده...

      چهار فعل پشت سر هم‌با حذف " است " به قرینه ی لفظی ، به لهجه ی شعر آسیب زده . شاید لازم بود فعل آخر را کامل مینوشتید که زیپ کلام را کشیده باشید . یا مثلا به این شکل :

      و آن پروانه ی بی پندارم
      که به پیله اش دل بسته است ( یا دل بست ) یا دلبسته ی پیله اش شد

      ....

      فارغ از اشکالات کوچکی که از سلیقه ی شخصی ام برمیخواست در مجموع شعر را موفق و بدیع و سرشار دیدم . و دیدگاه نشنال شاعرش را هم دوست داشتم . و نمیتوانم‌ خوشحالی و شعف بامدادی ام را از آمدنت به این محفل باصفا پنهان کنم . و در یک حرکت انتحاری فاصله اجتماعی را لگدکوب نموده و برای بغل کردنت مهیا میشوم . مسعود جان قدمت روی دیده ، خوش آمدی خندانک خندانک خندانک

      طوبی آهنگران
      سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۱۳
      سلام جناب احمدیبسیر زیبا سروده اید
      شعر تان از نسلها می آید مرحبا دورودبیپایان
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۱۲
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان بدری
      سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۵۲
      سلام جناب احمدی جای چنین اشعار استواری اینجا خالی بود
      خوشحالم که باز از شما می خوانم خندانک
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۸
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۶
      سلام
      شاعر گرامی
      شعرزیبایی بود
      شایستهء تحسین بود
      همیشه مانا باشید
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۸
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آرمان پرناک
      سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۲
      من
      به هزار زبان مرده ی دنیا
      تسلط دارم
      معنی گریه ی شب را فهمیده
      ضجه های دب اکبر را
      از عشق ناکامش به پروین ،شنیده

      سلام و درود بر شما
      چقدر زیبا بود
      احسنت

      خندانک خندانک خندانک

      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۹
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
      من
      ترجمه ی جیغ درخت هایی هستم
      که امسال ،ویلا شدند ...!
      نفرین زمستان ام
      بر مردانی که برف پارو می کنند...

      درود به به خوشم امد
      افرين شاعر اگاه و سبز
      قلمت مانا خندانک
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۹
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      بهروز عسکرزاده
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۱۴
      درود جناب احمدی گرامی

      خندانک خندانک
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۰۹
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سلمان مولایی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۴۴
      سلام

      و

      هیچ اتفاقی نمی توانست تا این اندازه دلچسب و شیرین باشد در این روزهای تلخ به جز دیدار دیگر بار مرد پشت کوهی ، رفیق نازنین مان مسعود احمدی ...
      این اتفاق بی گمان نیک ترین فال است و در راستای پویایی بیشتر و تداوم اعتلای روز به روز سایت ناب تأثیرگذار خواهد بود و مسعود با دل پاک و بی ریا و صبر و حوصله ی ایوب وار خویش می تواند حلقه ی مفقود در اتفاقات سایت باشد که همانا وجود کسی ست که بتواند همه را در کنار هم نگاه دارد و از بروز بدگمانی ها پیشگیری کند و مسایل ایجاد شده کمتر نیاز به ارجاع به مدیریت عزیز سایت خواهند داشت با وجود او و مهربانی های اش ...
      اما در خصوص شعرهای مسعود همیشه نقدهای فراوان داشته و خواهم داشت و به یقین هیچ کسی به اندازه ی مسعود از قلم سلمان مولایی تاب و عتاب ندیده است ولی این امر نه تنها او را هیچ گاه دلزده ، مکدر و ناامید نکرد بلکه عاملی بود برای تلاش های فراوان اش و نیز محکم تر شدن رفاقت مان ...
      نقد این شعر هم بماند برای مجالی دیگر که و این پیام را دوست دارم فارغ از نقد و بحث تنها به خوشآمد گویی به مسعود و شناساندن او به دوستانی که نمی شناسندش اختصاص دهم و تیک نقد را هم به همین دلیل فعال می کنم ...
      محمد قنبرپور(مازیار)
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۲:۱۷
      سلام خوش امدید استاد
      سپیدی قوی و زیبا و مستحکم و پر از تصاویر معنا دار و جذاب
      کاش سواد نقد داشتم و تیک نقد میزدم تا همه شعرتون رو ببینن و این دوسه خط برای تیک نقد از نه قانونی است نه صحیح ولی مطمئنم به زودی همه دوستان خواننده اشعارتان خواهند بود و خوشحالم از حضور شما خندانک
      مسعود احمدی
      مسعود احمدی
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۱۰
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۲
      سلام
      چقدر خوشحالم از دیدنتان
      بعضی ها با اینکه یه نفرن جای هزار نفر ادم دلش واسشون تنگ میشه
      شما همیشه در یادین......
      مهدی پاشائی ( صهبا )
      پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۱۴
      سلام بر استاد احمدی
      شعرتان بسیار زیبا بود.
      گاهی به کلبه درویشی ما هم سری بزنید.
      مانا باشید و برقرار
      شهین عمرانی
      شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۵۵
      درود

      زیبا و پرمعنا

      خندانک خندانک
      مجتبی شهنی
      پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۹ ۲۱:۰۳
      درررود
      بسیار
      زیبا
      و
      عاااااااالی


      *_꧂🌸☘️჻*
      🌸 🌿 *꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸_____*
      ☘️჻🌸🌿
      مرتضی ملایی (نسیم)
      شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۹ ۰۲:۳۸
      منم دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور🌹🌹🌹🌹
      دلتنگ بودیم استاد
      زیبا بود خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1