سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        رفت از دست

        شعری از

        نسرین علی وردی زاده

        از دفتر رنگ صدا نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۲:۵۷ شماره ثبت ۹۳۰۷۵
          بازدید : ۴۴۱   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نسرین علی وردی زاده
        آخرین اشعار ناب نسرین علی وردی زاده

        پوسید...
        این بار به جِدّ...
        پرده هم حتی!
        هنر کمرنگ شد
        ذوق با همان لطافتِ همیشگی، گوشه‌ای خزید
        بوی تدفینِ قریحه آمد
        پشتِ دودِ نفرت انگیزِ سیگارِ زمان...
        چشمهٔ اشکی جوشید
        خطری خُرده گرفت
        در پسِ بوته‌های ترقی...
        کودکِ احساسِ دختری ترسید
        غربتی حاشا کرد
        این را که نبوده اصلاً!
        واژه‌ای ناله نمود:
        کو گوشی که حواسش با من؟!
        وای!
        شعری زیرِ شعله‌هایِ خاموشِ خاکستر ماند
        شاعری ناقوسِ نحسِ مرگ شنید
        کوچه‌ای بی وجدان خالی شد
        خلوتی سَرَک کشید
        تیک تاکی خاموش شد
        یک نفر رفت از دست!
        بر سرِ یک ساعت، زد پیروی کند این بار از من
        دیده‌ای شد بیدار
        قلمی ناله نمود
        قدحی خالی گشت
        قدمی لغزید از پی یار
        کاتبی هم برخاست تا بپرسد از ما:
        با که باید بگوییم این سخن؟!
        عشق را با کدام «عین» باید نوشت؟!
        دل را به چند باید داد؟!
        زشت را با کدام توان باید پرت کرد...
        تا نیابد زیبا را هرگز؟!
        در پسِ چهرهٔ هر زندگی، نقابی زنده است!
        و تهِ هر کوچهٔ این شهر...
        بن بستی رو به گورستان باز است!
        آن جا که تجلی مرده
        و مرده‌ای زنده به گور می‌کشد آرام نفس!
        باید آری باید...
        اشک بریزیم اندک
        تا برای لحظه‌ای خالی شود دل‌ها از غم
        کو؟
        نمی‌بینم من!
        به کجا رفته لبی آذین شده با لبخند؟!
        کجاست دلی ز فراغت سرشار؟!
        من گشتم، نبود!
        شما هم نگردید که نیست!
        شاید باید لحظه‌ای ایستاد
        بی خیال شد به باد و طوفان!
        از برِ غم، با چشمِ بسته گذشت
        و انتهای راه، امّید به دست، منتظرِ خدا ایستاد
        باید خیس شد زیرِ بارانِ عشق
        باید در ایمان غلتید
        باید قدرِ آخرین برگِ پاییزی را دانست
        و به رویِ اولین شکوفه‌ها هم خندید
        باید غصه را همراهِ یأس، بقچه نمود
        پشتِ کوهستانِ بی نام و نشانی پرت کرد
        باید از عمرِ یک قاصدک، درس گرفت
        اندکی تأمل!
        لحظه ها لطفاً ایست!
        بگذارید که بخوابد ساعت
        چشمِ من بیدار باش
        قدرِ این وقفه، دانست باید
        این لحظه، لحاظِ یک عمر باشد شاید!
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۹
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        موثر و پر معنی
        "عشق را با کدام «عین» باید نوشت؟!
        دل را به چند باید داد؟!
        زشت را با کدام توان باید پرت کرد...
        تا نیابد زیبا را هرگز؟!" خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۰
        درود متقابل استاد استکی عزیز!
        نظر لطف شماست. بزرگوارید!
        ممنون از نگاه گرانقدر و حضور سبزتان!
        سپاسگزارم🌹
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۴۸
        سلام نسرین بانو خندانک

        سن گوول کی گولومسون باهار فصلی یای اولسون
        عشق اولکه سی سنله ایاق هر سِئل سارای اولسون(بداهه)


        قشنگ بود ولی در کل غمگین بود

        دنبال لبخند نگرد چون به قول خودت نمیابی اش بلکه خودت درهرشرایطی لبخند بزن تادر دیگران انعکاس لبخندتان دیده شود

        سلامت باشید و سرافراز خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۴۲
        سللم بانو کوهواره عزیزم!
        سلامت و سرافراز باشید

        بداههٔ‌تان حالم را خوب کرد مهربانو
        ساغ یاشیاسیز! سلامت اولاسیز! چوخ ممنونام.
        نظرتان برایم بس ارزشمند است بانو!
        سپاس از نگاه لطیفتان🌺🌹🌺🌹🌺🌹
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۰۲
        سلام خانم علی وردیبسیار زیبا سروده اید
        شعری زیر شعله های خاموش خاکسترماند
        شاعر ناقوس نحس مرگ شنید
        دورود بر شما
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۱
        سلام مهربانو آهنگران!
        سپاس از نظر ارزشمند شما!
        لطفتان برایم ارزشمند است بانو!
        ممنونم🌷
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۲۰
        ...
        ذوق با همان لطافتِ همیشگی، گوشه‌ای خزید
        ...
        شاعری ناقوسِ نحسِ مرگ شنید
        کوچه‌ای بی وجدان خالی شد
        خلوتی سَرَک کشید
        تیک تاکی خاموش شد
        یک نفر رفت از دست
        ...
        عشق را با کدام «عین» باید نوشت
        ...

        چقدر زیبا و روان سرودید.
        انتخاب بند مورد علاقه واقعا برایم سخت بود
        لذت بردم از نقش قلمتان
        درود بیکران بر شما
        __________ خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۳
        درود متقابل جناب پرناک!
        نظر لطفتان است.
        مفتخرم نمودید.
        نگاهتان برای بنده گرانقدر است.
        سپاس از وقتی که گذاشتید. واقعا ممنونم🌺
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۲۰
        سلام وعرض ادب
        زیبا وبامحتوا بود
        بزرگوار دانا
        درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین علی وردی زاده
        نسرین علی وردی زاده
        سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۳:۰۲
        سلام جناب انصاری!
        سپاس از نگاه شما و گرمای حضورتان!
        متشکرم که وقت می‌گذارید.🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7