سرخوش ومست آمدم بیرون شب از میخانه ای
خوش بر آوردم زدل آهنگ بس مستانه ای
کج کلاه وچشم مست و،سینه گرم و آه سرد
گوییا دارم در آنشب منصب شاهانه ای
بیخودازخود ،بی خبر از خلق مردم تاسحر
ناگهان قسمت کشاندم، بر در ویرانه ای
تکیه بردیوار آن ویرانه دادم ،از قضا
اندرآن ویران، عیان شد، سفره ی رندانه ای
پیش رفتم رخصت ازآنان طلب کردم به شوق
تا زنم ، از بزم درویشی مگر پیمانه ای
دادساقی، ساغری پر می بدستم ازصواب
گفت نووشت باد، اگردرعیش ماهم شانه ای
برلب آوردم بنوشم، گفت ؛که الصبر ای رفیق
بایدت نوشی ولی با عشق یک جانانه ای
گفتمش باشد مرا جانانه ای اندر نظر
میخورم این می، بعشق گوهر یک دانه ای
گفت ساغی هان که باشد گوهر یکدانه ات،
کین چنین مجنون صفت در عشق او مردانه ای
گفتمش: برگیر ازکف جوهرو کاغذ که من
آشنا سازم تو را ،دانم که خود بیگانه ای
همسر دریا دلم باشد مرا اندر نظر
جن وانس دورش بگردند همچو یک پروانه ای
#مجیدآبسالان
پ ن پ تقدیم به تنها عشق زندگی ام همسر عزیز و گرانمهرم
تقدیمی بسیار زیبا و دلنشین بود
مبارک همسر گرامی باشد