بیقرارها
این صف طولانی که ،
انتهای آن متصور نیست
همه عاشقانِ عشقِ تواَند
همه در طلبت :
بیقرارها
اینهمه هنرمند عشقباز
که انتهای هنرشان ،
متصورنیست
همه غرق در شادیِ عشقِ تواَند
گرچه غرق ،
دراقیانوسی از ملال ها
اینهمه دیوانه
که درمیانه ی درد ، می رقصد
همه مستِ شراب نابِ تواَند
شرابی به رنگ دلِ خونین
جرعه هایی شیرین و ناب ،
جرعه جرعه
قطره قطره ... حلالها
درمیان آنهمه دلشوره گانِ وادیِ دنیا
که همه صفِ پیاده گان اَند
دغدغه پیشگانِ آن دنیا ،
همه میتازند بسوی خدا
با اسب بُراق ، به معراجی سوی خدا
میانه ی آسمان و زمین، شده همچو پیستی
که برای زودتر رسیدنِ به خدا
سبقت میگیرند برهم
اینهمه سوارها
همین ها که دائم می لولند ،
درمیان عاشقانه ها
درمیان بهانه های رضایت خدا
درمیان ثوابها
اینهمه عارفِ حلالخور،
که پینه ی روی پیشانیِ روحشان ،
ز مُهرِ سجده ،
بهایی بر آن متصور نیست
هرکدام یک شاه اَند
همه درتقربِ خدا ،
تکیه زده اند بر اریکه های بهشت
میان یکعالمه عشوه ی اعمال
درمیان کرورکرور،
جاه و جلال ها
اینک وقتِ مرگ است
دیگراینها به قراری رسیده اند ،
" به لطف خدا "
اینهمه گل سینه چاک ،
اینهمه پروانه ،
اینهمه مرغ عشق
همه رسیده اند سرِ قرارها
بهمن بیدقی 99/7/28
بسیار زیبا و دلنشین بود
موثر و پر معنی
موفق باشید