سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        کافه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۰۰:۳۱ شماره ثبت ۹۱۲۳۹
          بازدید : ۲۸۰   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        کافه
         
        دو روحِ طلاق گرفته
        دو جسم که ،
        پس از آنهمه ریزگردِ خاطره ها
        کلی خاک گرفته
        بطورِ تصادفی ،
        نشسته بودند تووی یک کافه
         
        یکی اینور، یکی آنور
        تووی بحبوحه ی آن کافه
         
        نه این میدانست او نشسته آنجا
        نه اومیدانست این نشسته اینجا
         
        دوتا  بی خبر بودند
        از سرانجامِ کارِ خودشان ،
        از سرانجام زمین و زمان
        از سرانجام ماجراهای آن کافه
         
        آندو منتظر بودند
        خانم ، منتظرِ یک مرد
        آقا ، منتظرِ یک زن
         
        چشم های منتظر،
        شروع کردند به پرسه زدن
        کافه پُر شد ازخاطره های ،
        ولگرد و ویلان و پرسه زن
         
        یکباره چشمهای آندو بهم گره خورد
        جالب است که غرورشان نمُرد ،
        تا دلیلی شود که ازآنجا بروند ،
        هردو سرِجایشان ماندند
        آخر قرار داشتند ،
        کجا بروند ؟
         
        اول چشم ها بودند که ،
        شروع کردند به ترسیدن
        بعد کمی اندامشان لرزید
        ولی انگار، خاطره هاشان بود ،
        که بواقع ازدیگری ، می ترسید
         
        خاطره ها مثل واقعیتی تلخ
        بی ‌کم وکاست ، یکباره به هجومی ،
        به وجودشان برگشت
        آیا این یادِ عذاب بود، که برمیگشت ؟
         
        جسم بود که از یادآوریِ آنهمه مکافات، میترسید
        روح بود که با حس آنهمه نکبت وظلم، میترسید
         
        درمیان آنهمه پچ پچ
        که گاه آرام می گرفت به توافقی
        درمیان آنهمه سکوت
        که گاه بیقرارمیشد، به عدم توافقی ،
         
        آهنگ غریبی ، فضا را پُر کرد
        آهنگ شروع کرد به ،
        جسم ها و روح ها را نظم بخشیدن
         
        هریک ازآندو درنهانخانه ی دست ،
        چشمها را بست
        خاطرات خوبشان بهم گره خورد
        احساس شعفی بی نظیر،
        به عاشقانه هایشان گره خورد
        آره این اهنگِ شوبرت و شوپن است ،
        آری این والس است
        دستهای خاطراتشان بی آنکه برخیزند ،
        با همان چشمانِ کاملاً بسته، بهم گره خورد
         
        دستِ مرد، به سیطره درآورد کمرِ فتنه گرِ زن
        دستِ زن، به سیطره درآورد شانه های مردانه ی مرد
        روح هردو یکباره ، بیتابانه به شعف آمد ،
        شروع کردند درافکارشان، عاشقانه به والس رقصیدن  
         
        بهمن بیدقی 99/7/22
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۰۹:۱۷
        درود
        بسیار زیبا و امید بخش بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۰۹
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        تشکر میکنم از نظر پر مهرتان
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳
        درود فراوان جناب بیدقی ادیب وارسته وبزرگوار 🌷
        بسیار زیب بتصویر کشیده اید 🌷
        دستمریزاد 🌷
        ایام بکام 🌷
        درپناه حق🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۳۶
        باسلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاس از نظر سراسر لطفتان
        در پناه خدا
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۰۳
        سلام و عرض ادب
        شیرینی و سیر داستانی جالبی را در شعر زیبایتان دیدم که البته این قلم توانا آن را همیشه تکرار می کند
        دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۵۷
        با سلام و عرض ارادت دوست عزیزم آقای مزینانی بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر سراسر لطف ومحبتتان
        سلامت باشید و درپناه خدا
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۵۹
        بسیا زیبا سرودی است
        فوق العاده است
        قلمتان سبز
        شاعرواستاد گرامی
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۲۳
        باسلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        سپاس از نظر سراسر لطفتان
        سلامت باشید همیشه انشاءالله
        در پناه خدا
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0