ایـرانم ای که چشمانت اصالت دماوند
سرخی گونه هایت شاهرگ خطه ی زاگرس
ظرافت بی مثالت زبان زد دخترکان شرق الاوسط
ای عروس آسیـا
کابوس شب های قصرسفید
درون تو دخترکی اذربایجانی است
کالبدت سـرد و طاقت فرسا و روح آتشینت به جوشانـی سبلان
ای کاش می توانستم تو را به اغوش کشم تا شاید کمی به ضربان قلبت گوش سپارم
هر تپیدنت صدای خوشه ای می شود در اسمان دردمندت
دنیارا غبار می گیرد
تار می بینم
عمیـق تر احساس می کنم
اما بلند تر می شنوم
صدای دخترکی را در غبار بابا امشب نمی آید ، عمو ؟
می آید ، کافی است مژگانت را برهم بگذاری می آید کنارت می تپیــدی و من بیشتـر می دیدم ...
آفتاب گردون های باغت دانه دانه سر خم کردند اما تو محکــم تر تپیــدی
راست قامتی ات را به رخ همگان می کشیدی
اگــر چه تنهایی ات بارها از میدان دور و دور ترت کرد امـا
هربار مقاوم تر برگـشتـی و اثـر پای محکم تری برساحـلِ مقاومت
باقـی گذاشتــی تپیــدنِ مملو از معنویت تــو رسمی است
شگـَرف که نسل های پیاپی از اعجابش خواهنــد نوشت .
فائزه ملک میرزائی
بسیار زیبا و شورانگیز بود
زنده باد ایران