رشته های فالوده
خوشا کسی که به این نیزارِ بی گُل
دل نبسته و دل نیالوده
به وقت گُلِ نی ،
واگذار نمیکند سرنوشتش را
اینهمه دستهای سارق و ،
دزدانِ سرِگردنه را ببین !
درجامه های شریف
همه دستان به دنیا آلوده
کار ز جای دیگر خراب است
شاید ناشی از عقده هاست
شاید ناشی ازحرصی که نمی میرد
هرچه هست خراب است
همه ازریشه وشالوده
دلم ازاینهمه دوستانِ گرمابه وگلستان
خیلیگرفته
همه امیدهایم به آنها ، نابوده
آن شب یادش بخیر، عجب شب نابی بود
او بود و من ، درشبی خواب آلوده
با هم درخیابان قدم میزدیم
دو ساخته ازخاک بودیم
طبیعتاً ، هردو خاک آلوده
جگرخونین ام ازاینهمه تباهی ها
ازاینهمه بی وفایی ها
ازاینهمه شهیدان را، به زهرخند گرفتن ها
ازاینهمه بی شرمیها و وقاحتها
داشت میسوخت
به تک مغازه ای رسیدیم که باز بود
گفتم به خنکای دل نیاز مبرم دارم ، من بستنی میخورم
تو چی ؟ گفت : فالوده
درحینِ خوردنِ او ، محوشده بودم ،
در رشتههای پیچ در پیچ فالوده ،
به رنگ قرمزِ شربت آلبالو
فکرم رفت به چالش آدمها و ،
خونریزی ما بین شان
درمیان اینهمه رشته های فالوده
افکارما ، به کجاها میرفت
او گفت : انگار کاردنیا ،
تکرار ماجرای داووده
درمیانه ی آن نبرد
یکطرف سپاه جالوته
یکطرف سپاه طالوته
و دلی که خنک میشد
با سنگ قلاب آن جوانِ رعنا ، داوود
سنگی که تا چند لحظه ی بعد
روی پیشانیِ جالوته
کاش به این راحتی به توفیق خدا
سنگها به پیشانیِ ظلم میخورد
حتی فکرش هم ، نشاط آلوده
جاهلی میگفت : ظلم درعالم ، عادی ست ،
تا بوده همین بوده
ولی من فکرم به آینده رسید
به آمدنِ سواری ، پر از امید
با هیبتی پُر ازعطرخدا
با شمشیری که گردنِ ظالمینِ به ماوراء ،
گردنِ ظالمین در جامه ی ماوراء ،
گردنِ سازندگانِ اینهمه ماجرا درعالم را ،
خواهد پراند
همان سرهایی که بجای اینکه ببینیم ،
دلها را به پاکی پالوده
میبینیم که به عمد ،
به زشتی آلوده
ظلمی که درآیندهای نه چندان دور
به خواست خدا ، همه نابوده
بهمن بیدقی 99/7/14
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف انتظار
در واقع شرحی بر شرایط ظهور بود
و البته مبین مشکلات جامعه
بهره بردم
دستمریزاد