يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
چه زیبا می زند سیلی کثافت ابلهِ دیروز
بر مغز مفنگه و بی دَکُ و پوزه شبِ امروز
چرایش را نمیدانم
پلشتِ بی حیایی هست
مفهومی ندارد
ذهن زیبای خودت را
بی جهت در چالشش
ننداز
ولی احساس پروانه هوای دیگری دارد
به درگاه شبِ جغدِ مبارک
شب گدایی پیشه میکرد
تو گویی آسمان هر شب به قتلِ کفتری معتادِ زنجیری
برای نقطه ای قرمز در هنگام فلق
با ابر وبادی گندُو بی شکل و قیافه شور بر پا کرده در
هنگام دعوای قشنگ موشهای کور با گربه
زمین غیرت به خرجی احمق و دیوانه میداد
که از خورشید می پرسید ابری در میان وزوز باد
چرا خر با دو گوش پهن و بی شکلش به آدم باج میداد
نسیم آرام آمد گفت
اینجا جای دنجی هست؟
که مرغان عاشقی پیشه کنند
یا نه؟
کلاغ خوشگل و خوش رنگ و آوازی
به او از گندمردابی خبر داد
که آنجا خلوتی آرام
چشمش را به راه عاشقان بسته
ولی پروانه ی زشتی
میان شب خودش را در میان تار زیبا و قشنگ عنکبوتی عاشق و دیوانه گم کرده
قناری با صدای گوش آزارش
هوای ساکت و آرام خشکی را به هم میزد
ویک کفتار ناز و مهربان
راهی را به سمت روشنی جسته
نمیدانم نوای دلفریب گرک با آوای نفرت زای
آهویی خبیث وزشت
و طاوسی که از زشتی
حسد ورزیده بر پرهای زیبا و قشنگ کرکسِ ناز
چه رازی در میان دارد
دگر صبح است و دیر هنگام
باید سیر خوابید
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.