مهربانی از جنس بلور
بخواند شرح دل له شده ام
صفحه ی ناب نشکنی از درد الفبایم
که دل کوچک من ...
سنگ زدن نداشت!
قلب تنگ من
لایق زخم کاری نبود...
مینوازد غمگین تر از همه قلب من
می تراود صدای آه از همه ی جان و تن من...
نفسم؛ در اغوش چشمهای بی مهر گرفت
نگاهم؛ از نفس های تزویر سخت گرفت...
نیست مهربانی که به دادم برسد؟!
میکشد درد قلب ؛ یک بار در زمان
قلبم من سخت می ایستد، هر روز جهان...
من شکایت دارم از زمان و مکان!
از آسمان و زمین و جنبندگان!....
می پاشد خورشید بر من رنجورتن آتشین
میزند سرما بر ظریفی تنم شلاق ها...
صدای هیچ کس با من مهربان نیست
نگاه کسی برایم آشنا نیست....
آه دل من سخت گرفته است
معجزه چیست و کجاست؟!
سهم غم من بی انتهاست...
دزدی از شادی هایم در ازل عادلانه نبود
این حجم از غم لایق من نازک تن نبود...
خدای مهربانی ها را سخت میخواهم
بی هیچ معجزه در آن!
من فقط یک تن رنجورم
روح گریان در فراسوی زمان...
من سخت و در آن خدا را میخواهم
من همانم که در پستوی خانه
در آغوش کشید دستهایم ،خودم را
در برگرفت دیوار سخت اتاق، تنم را
میگرید چشمانم با درد ونالان
چشمه ای جوشانیست در قعر دلم...
پاهایم بسته در وجودم می گرید
آه من تمام وجودم میگرید...
دل من سخت خدا را میخواهد!
خوبان برایم قانون و راه ندهند!
به من نازک دل و تن
یکی خبری خوش بیاورد
که خدا سخت تو را میخواهد...