سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        سقاخانه

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ ۰۷:۱۹ شماره ثبت ۹۰۳۰۴
          بازدید : ۴۸۴   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        سقاخانه
         
        کریمانه همه گناه بی حد و حدودم
        می بخشی ، تو اِی خوب
        سخیفانه همه ناشکری ام تیری ست بر دل
        بدونِ قاعده ، بدونِ اسلوب
         
        حکیمانه همه جهلم به لطفت
        ندیده گیری و در دل نگیری
        وقیحانه تمامِ آن حماقتهای زشتم
        چو خاری میشود برشاخه ی گل
        که از اصابتش
        دستان پُر از خون
         
        چه بد کردار بودم عشق من !
        من را ببخشید
        ستم کردم همیشه بر خودم
        قلبم پُرست ، از گریه و خون
         
        یه روزی میگذشتم از کنارسقاخانه
        کنارش دختری بود
        شمع، روشن کرده بود و اشک میریخت
        ازآن هق هق های عاشقانه
        وجودم را نفهمید ، پشتش من ایستاده بودم
        همه حالم عوض شد سوی خوبی
        ازآن صدق و وفا ، حرفهای بس خوب
        میان آدما که بیشتر،
        سرگرم دنیای ، ناپایدارِ خویش اند  
        کمتر من دیده بودم
        اینهمه خوبی و سادگی و توبه  
        دلی ، تا این حد پُرخون
         
        به دیواره ی سقاخانه که من نگریستم
        به آن چسبیده بود
        یک مشت دعا و،
        گریه و خون
         
        من هرکاری که کردم ،
        ناتوان بودم از آن امیدکده ، قدرِ یک قدم گذشتن
        یک حوّای دوباره رانده از بهشت دیدم
        گمانم او هم سیبی خورده بود
        سیبی به رنگِ سرخ ، چون خون
         
        دگر بنده ای تا آن حد صادق
        به عمرم من ندیم که ندیدم
        یه مُشت پارچه و قفل ،
        یک مشت گره ،
        یک مشت رنگ ، سبزِ نمادین
        نمادی از دخیل های قلوبِ پُر امید بود
        من هم گریه م گرفت ،
        همچون وجودِ ناب آن حوّای ذهنم
        ولی اینبار اشکها
        نبود از جنس آب
        جنس اش بود از خون
         
        بهمن بیدقی 99/6/27
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۲۲
        مناجاتی بسیار زیبا و عارفانه بود
        خاطره انگیز
        یاد سقا خانه ها بخیر
        اجرتان با سقای کربلا خندانک
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۰۱
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر محبتتان
        بسیار لطف دارید
        سقاخانه ها نماد امیدند و این صحنه را که وصفش کردم در سفری که به اردبیل داشتم نزدیک بقعه ی شیخ صفی دیدم و آنگونه گریه ی پاک دخترانه را یکباره شنیدم ، مدتی مکث کردم و برای همیشه خاطره ای شد در ذهنم از عبادتی خالصانه که امیدست به اجابت رسیده باشد .
        درهرحال ، ممنون . باب الحوائج دست گیرتان
        اجمل وثیق
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۰:۴۰
        درود استاد محترم
        بسیار عالی⚘⚘
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۳۴
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر پر از مهر و محبتتان
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۱۴
        درود فراوان جناب بیدقی ادیب وارسته وبزرگوار 🌷
        بسیار زیبا وپر احساس ترسیم شده 🌷
        دستمریزاد 🌷
        در پناه حق 🌷
        مسرور وپاینده 🌷
        ایام بکام 🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۳۵
        باسلام وعرض ادب استاد بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر محبتتان
        بسیار لطف دارید
        خدای مهربان یاورتان
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۱
        سلام آفرین بر شما دست مریزاد
        بسبار زیبا و عارفانه بود لذت فراوانی بردم
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۱
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر پر از مهر و محبتتان
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۷
        درود دوست عزيز
        زيبا و درخور
        افرين احسنت
        (لايك) خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۴۲
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر پر از مهر و محبتتان
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۵
        سلام و عرض ادب
        بسیار زیبا و ناب نگاشتید
        قلمتان مانا خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۱
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر پر از مهر و محبتتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3