یک قدم مانده به قاف آرزو پایم برید
بردر هفت آسمان بودم ولی بالم شکست
شاه و تک بی بی سه خالش دست من
دل ولی آمد ، به حکم حاکمی، خالم شکست
قایق امید بر دریای عشقش بردم و
تاعیان دیدم به ساحل نور، پارویم شکست
گفت این تیرو کمان ، مرزمحبت را بزن
زه کشیدم ، هم کمان بشکست و بازویم شکست
آسمان صاف و شب مهتاب و بوی اطلسی
صاعقه آمد به ناگه ، قرص ماهم را شکست
دست بردار از سرم ،من در عذاب عشق او
تا ثریا رفتم و فانوس راهم را شکست
آمدو در هر کلامش شاخه گل در پای من
ریخت ، آخر دانه دانه شاخه هایش را شکست
تا ستون اعتمادم را ز چشمش ساختم
در گسل های خیانت ،پایه هایش را شکست
هفت وادی بلا و هفت اعجاب جهان
تاشنید تقدیر من ،رنجیده شد، هفتش شکست
هر که در راه محبت دست مهری را گرفت
باهمان دستی که دادش ، عاقبت دستش شکست
درمسیر زندگی تا کوره راه عاشقی
شوکران برمن روا می شد ولی جامم شکست
کاش با نفرین دنیا جان زتن بیرون کنم
بس که در هر لحظه ی این زندگی کامم شکست
چهارپاره بسیار زیبا و دلنشین بود
قوافی؟