البته شاید چون شاعرم
گاهی دچار وارونگی میشوم
مثلا تو فکر کن همین مسیح ساده لوح
یکشب نشست و صلیبش را به چهارمیخ کشید
یا آتش از هزارتوی خلیل گذشت و
زمین به اوراد اولاد بنی بهانه مبتلا شد
اصلا بحث این چیزها نیست
من که دلم خوش بود
زنی را در خواب زندگی کرده ام
که گیس بلوندش ، بستر رویای خورشید بود و
موج هفت دریای دیوانه از چشمانش میگذشت
دلم خوش بود که اگر نانم نیست
باری نامم هست
که پا به رکاب کهکشان میزند
من پیامبری بودم
که هنوز مزه ی معجزتم
کام ماهیان مدیترانه را تازه میکند
دلم خوش بود زنی هرشب
تا بر متکای مزامیر مانا سر نگذارد
به خواب هیچ خیزرانی نخواهد رفت ....
آه ولم کنید
انگار پسین پیراهن این نوجوان کنعانی را
ناخن مادر من دریده است
مگر مرا از کدام کلمه آفریدند که
هنوز از عبور باد و گریه ی ابر شاعرم ؟؟
حالا هم این آیات پس و پیش ،
هیچ قوم منکری را مومن نمیکند
منکه لایق نبودم شبی بر دیبای دامنش سرود خواب سر دهم :
این ناقه ی ناقلا را فردا پی کنید....
۱۱ خرداد ۹۹ شیراز
به جناب م . فریاد و دیگر مدیران افتخاری سایت شعر ناب به پاس زحماتی که میکشند ، .... ما اهل آشتی و لبخندیم ، و البته : " ان مع العسر یسرا "
تشکر از محبت شما
کمترین مدیر نیست و کاربری معمولی است
کوچک تر از همه دوستان گرامی
موفق باشید