دو بیتی عشقِ عقیم
به دور انداختم دردم خوش آید زندگی شاید
دلم در آسمان پرواز که فردایی نیاساید
به هم پیمانِ نیک اندیش به یارانِ هوادارم
سفر گاهم خیال راز و در وردِ زبان آید
...
پذیرفتی خطایت را به تو می گم سرِ رازم
عوض کن رنگِ گفتارت که شاید با تو می سازم
اگر اینگونه می مانی تو شیری و من تیر انداز
به سختی می گذرد عمر و به درمانش نپردازم
...
سفر دیدم که یک دیوانه راهی است
سوال از عشق پرسیدم بگو چیست
محبّت در زبان گویم و یا دل
بگفتا رو نما گویش سلاحی است
...
تعجّب می کنم شعرم چرا زخمم نمی دوزد
به دنبالِ کسی هستم تو قلبم آتش افروزد
ارید اشکر ذوی الاحباب الرمونی بالگلب و انصاب
(تشکّر می کنم از یار که تیری در دلم چسبید)
از این درد و مرارت ها دلم اصلاً نمی سوزد
...
نشانِ شعر در دل شد پدیده
و عشقِ یار صد زخم آفریده
اگر عشقی نبوده شاعری نیست
دلم با هر بیان دردش کشیده
...
دو عاشق پیشِ هم شیرین زبانند
کنارِ هم حریص و مهربانند
بنازم خاطراتش خوش گذر هست
دو عاشق را چرا دیوانه خوانند
...
دلم آشفته شد از درد و از غم هایِ دلسردی
پریشان خاطرم امشب بگویم خیلی نامردی
شکسته شد دلم جوری از این نامهربانی ها
دوایِ زخمِ من مرهم چرا بی تابی می کردی
...
با این دردِ فراوانم دلم زنده نمی ماند
دوایِ درد درمانم به زخمِ من نمی خواند
دو راهی در مسیرم هست سفر یا گورِ تنهایی
چرا این محملِ تابوت به گورستان نمی راند
...
خدایا این جهان زیبا وزیبایی جمالِ توست
طبیعت کوه و دریا را تو تنهایی به دل نیکوست
دلم پمپ رسانِ خون در عقد سفر مضنون
پس عشق و سوزِ آن در چشم ویا ابروست
جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/06/1399
...
دو تا بیت هایی بسیار زیبا و دلنشین بودند
دستمریزاد
موفق باشید