يکشنبه ۲ دی
نجوای سحرخیزی شعری از زر حاتم
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۳۵ شماره ثبت ۸۹۸۰۲
بازدید : ۳۲۰ | نظرات : ۱۷
|
|
شنیدی که غلتید ماه در آسمان
بخندیدند مرغان در آشیان
بدیدی که شب چگونه گریست
که ریسمانی شود را عارفان
نوشیدند برگ ها مستی شراب
خروشیدند رقصان تا پای جان
ز خود بی خود شدن این سپهر
ز نجوای پریشان سحرخیزان
خودم دیدم ز نجوای سحرخیزی
سپهر آمد زمین با پای لنگان
در آن دم دستان خورشید
گرفت اندر برش طومار خوبان
|
|
نقدها و نظرات
|
بله این شعر مربوط به سن۱۳ سالگی منه🙏من فقط برای ثبت گذاشتم برای یادگار ..که فراموش نکنم اولین ها رو ممنون از نگاهتون دقیقا همین هست | |
|
ممنون استاد گرانقدر | |
|
ممنون مهربان | |
|
ممنون دوست عزیز | |
|
ممنونم از لطف شما | |
|
ممنون از لطف شما مهربان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ولی چون چون اجازه ی نقد داده اید با احترام و اختصار عرض میشود
اولا این اثر شما فاقد وزن است و تنها مصراع پایانی تان موزون است
"گرفت اندر برش طومار خوبان"
با وزن ( مفاعیلن مفاعیلن فعولن)
واین نشان میدهد که دارید به وزن نزدیک میشوید
نکته ی دیگری را که باید به حضور شما عرض کنم در باره ی قافیه است و اینکه
نشانه جمع(ان) نمی توانند جزو حرف اصلی قافیه قرار بگیرند پس واژه هایی مانن (جان و عارفان) هم قافیه نیستند
نکته پایانی که فکر کنم مهمترین اشکال کارتان است پریشانی و از هم گسیختگی معنایی است که خوانند ه مفهوم منسجمی را از آن دریافت نمیکند البته این گسیختگی معنایی حاکی از ذهن پر تلاش و تصویر ساز شماست واین را باید به فال نیک گرفت و صد البته شما در آینده ای نه چندان دور شاعر زیبا سخنی خواهید شد
انشاالله که عذرعرایضم را به روحیه والا و نقد پذیرتان بخشیده اید
با آرزوی بهترینها برای شما