گلبرگِ تو می مانم ای دوست نشو غمگین
دریاب حقوقِ خلق خودیاری گهی شیرین
ما را چه گناهی هست غمگیرِ خطایِ تو
در زندگی قانون است جرمِ گمرهی سنگین
***
ای یار طمع در عشق آتشکده در خانه
گر یار دگر داری ول کردی غریبانه
نابود نکن بیگاه گلهایِ شریکِ خود
کو عدل و وفای قلب کو عدلِ صمیمانه
***
از لحنِ دلت معلوم می سازی به دل بازی
حرفِ دیگران پوچ است مغرور به خود راضی
در بسترِ بیماری جانم به لبم چسبید
در محضرِ مهمانان در جشنِ تو می نازی
***
ای یار چرا چون ماه در عرف ادب لختی
عشقِ با هوس باعثِ بی خانه و سر سختی
باران زده سبزه دم کرده هوایِ پاک
چشمت به شرف بسپار خود قاتلِ بدبختی
***
آه . دلبر می پسندی سر و سامانت کنم
مایلی جان دلم با بوسه درمانت کنم
تو مریضی رویِ تختِ زندگی بی کس ترین
پس نپرس از من چرا در دلم زندانت کنم
***
دلتنگِ کسی هستی می دانی و می دانم
عشقی تو دلت لبریز در چشمِ تو می خوانم
دوست داری بگویم کیست یا ترسِ هوا ابریست
مأیوس نشو با شرط ، درمانت به درمانم
***
مأیوس نشو ای یار از اشکِ غمِ سردت
کی گفته شفایت مرگ از رنج و دلدردت
عشق و عاشقی پیمان تنها راهِ حل ایمان
تا دیر نشد امروز بشتاب به دلبندت
***
ای کاش سفر نزدیک من خوش خنده می میرم
از یار و از دیوار ، وَز زندگی دلگیرم
در خانه شدم زندان تحریم زدم خویشان
دیدار نه . از تفریح .از عشقِ رمغ سیرم
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 22/05/1399
بسیار زیبا و دلنشین بودند
دستمریزاد
موفق باشید