نگار
نمیدانم درمیانِ جهانی پُر از زیبایی
چرا زشتی را بجای زیبایی
او به اشتباه گرفته است
چرا او درمیان اینهمه نگار
" نگاری " را ! به اعتیادی، خانه برانداز
به دستِ لرزانش گرفته است
یکی از مَه پیکران ،
سهمیه ی دنیاییِ او، بهرِ تأهل است
اما او ازمیانِ اینهمه مَه پیکر
مادرِ فولاد زره را به دوستی گرفته است
نمیدانم درنظرش بهشت ،
چه ایرادی بر آن واردست ؟
که جهنمی پر از آتش را ،
به رفاقت گرفته است
دراین نگاره های درونِ نمایشگاه
که پر از زیبایی ست
او به مدرنیته های قشنگ
اصلاً کاری ندارد
همان کاسه سفالیِ شکسته ی درون موزه را
همچنان چشمش گرفته است
با هم رفته بودیم نمایشگاه
نگارها صف کشیده بودند بروی دیوار
اما به تعجب دیدم
زُل زده به تابلوی تهوع
ساعتها آنرا به بادِ نگاه گرفته است
میخواستم ازکنارش جیم شوم
باخود میگفتم : کج سلیقه تر ازاین احمق ندیده ام هرگز
اما دیدم که به عشق ، آن تابلوی شنیع را
به نقدی پُر ازتعریف گرفته است
خواستم هرچه زودتر ،
از آن موضع دور شوم
دیدم به سماجت بازویم را ،
به مشتِ کَنِه وارش گرفته است
من هم ایستادم ازعشقش ،
آنچنان انتقادی کردم
که دیدم سرخ شد
دیدم که مثل کافری درمیانه ی آتشِ دوزخ
به تاسف ازاینهمه انتخابِ بَدَش
مثل شومینه !
نه ، بیشترشد
مثل کوره !
گُر گرفته است
بهمن بیدقی 99/4/5