نبرد
از سر دین عبدود را آمدین
فاتح و سردار دشمن آمدین
دیو مردان یک نفر یل خواستین
تا که بنماید ز مردان نیست این
شیر شیران یسار مرد مردان یمین
شد جدا از سایرین آمدش پایین ز زین
پرسش اول علی از مشرکین
فرصتی باشد ز تو این سه برین
با ما بیا یا تو برو یا بیا پایین ز زین
تا که خونین شی ز سر خواهی ببین
خنده ای زد عبدود گفت راستین
با ی ضربت چهارپا زد بر زمین
این سواران آمدند زین سر ما آمدند
این همه راه آمدند زین غنائم آمدند
خواسته ای داری بگو این آخرین
من اجابت زان کنم تا آخرین
پرسش آخر علی با مشرکین
پس میان جنگ هستیم و ببین
آمدی زین ما به یک یل خواستین
یک نفر با یک نفر بر خاستین
آن همه آمد به یاری کیست این
نام تو آخر به یک نام است همین
گردن کشید و چرخشی کردش این
تا ببیند آن چه کس یارش همین
ضربه ای زد شیر مردان راستین
تا که خم شد دیو مردان زمین
عبدود با فرق باز ضربتی زد آخرین
از سپر رد شد ضربت زد به دین
ضربت سنگین او رو سپر شد کاستین
عبدود روی زمین شد علی هم بر زمین
با دمی فرصت که درمانی همین
شیر مردان زمین ناجی دین.
شاعر ...محمد رضا خوشرو
شعر نبرد
...............................................
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
...............................................