قلاب صیادان

بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد
"افراغ اندیشه"
نسیمی از ملودی
که اندیشه شاعر را
با زبان قلم می نوازد
عیدتان مبارک

درود بر شما

درود برادر ادیب و مهربانم
همیشه دغدغه مند و زیبا مینویسی
و چقدر با ارزش است این قلم

شعر ت خواننده رو دعوت میکنه
به ندیدن ظاهر دنیا و تامل به باطن
و واقعا هم باید بايد ذهني زمستاني داشت
تا بتوان شبنم يخ زده
و شاخه ها را
از وراي برفِ روي درختانِ كاج
نگاه كرد
موفق باشی

درود جناب علامیان
زیبا نگاشتید

درود امیر حسین عزیز
بسیار زیبا و باز بسیار زیبا سرودید برادر
خوشحالم از اینکه شعرتان را خواندم


كه اين صدا

صوتِ سرزميني پر از بادي مشابه است

كه در مكاني مشابه 

براي شنوندگاني مي وزد 

كه در برف گوش فرا مي دهند

و هيچ چيز را خود نمي بينند 

نه آنچه كه آنجاست 

و نه انچه كه انجا نيست

موفق باشی و پیروز

درود فراوان ادیب وارسته وارجمند جناب علامیان عزیز 🌷
بسیار زیبا ونغز بتصویر کشید ه اید 🌷
دستمریزاد 🌷
مولا یارتان 🌷

زیباست و دلنشین
درودتان 🌹🌹🌹

باعرض سلام
سرودی زیبا یی بود
شاعر بزرگوار
درود..درود

زیبا و پُر از تصویر
لایک شد شعرتون👍🌹

زیبا سرودید
احسنت شاعر
🌹🌹🌹🌹

سلام امیرحسین جان
پیام زیبایی را نوشتی ، اما خیال انگیز نیست
و برای شعر شدن آن لازمست ویرایش شود و نکاتی را کم و زیاد کرد
بعنوان مثال :

بايد ذهني زمستاني داشت
تا بتوان شبنم يخ زده
و شاخه ها را
از وراي برفِ روي درختانِ كاج
نگاه كرد



حالا اگر به این شکل نوشته شود :

بایستی به خواب زمستان رفت
تا آواز در گلو یخ بسته ی شبنم را
روی شاخه ها شنید


البته اینو همینجوری وناشیانه نوشتم . فی الواقع منظور اینست برای شعر نامیدن یک اثر باید از مرزهای نثر عبور کنیم
و حیفست که این آگاهی دوس داشتنی شما در مسیر درست قرار نگیرد

سلام بر اعتراض
شعری رازآلود و تفکربرانگیز
بله باید زمستان بود تا شبنم یخ زده بر شاخه ها را در کوله بار برفی کاجها حس کرد
بذارید حالا که تا اینجا اومدم یه شعر یادگاری هم براتون بذارم البته شاید زیاد ربطی به مفهوم شعر شما نداشته باشه ولی نگاهیه به زمستان، از یه زاویه ی دیگه:

دست كلاغها
كه ضامن زمستان را كشيد
سروها- فهميده و نفهميده- رفتند
زير ارابه هاي برف...
جنگ جنگ است
و پيروزي هديه ايست
كه گاه سر از خانه ي پستچي در مي آورد
و دامن تاريخ را
لكه دار مي كند...
آخر هر سال
پرستوها مي شكافند
سينه ي ستبر ابرها را
گرچه هيچ پرستويي
آموزش نظامي نديده است... (م. فریاد)

روزگارتون بهاری

سلام
باید از شاعر پرسید چرا زمستان و یخ زدگی که همیشه نماد یاس و ناامیدیست و دستخوش امید این شعر قرار داده است
آیا شاعر نامیدی را پلکانی برای امید می داند؟؟
همانجا که گفته است آفتاب دور دست زمستان
خواسته روزنه ای از امید ایجاد کند؟؟؟

و خلاصه این اثر بین امید و ناامیدی پرسه میزند

و مخاطب را شاید از همراهی بازدارد چرا
چون آرایه های ادبی بدیعی در آن نمیبینیم
جز مورد اندکی
و نقطه ی خاص این اثر زاویه دید متفاوت شاعر و دوست گلم امیرحسین است و همین هم برای من کافییست
چون از این شعر چیز جدیدی یاد گرفتم
زمستان هم می تواند حامله ی بهار باشد
مخلصات

باید ذهنی زمستانی داشت
درود بسیار زیبا نگاشتید
قلمتان زرین فوق العاده بود🌹🌹🌹🌹💯✔️

چه فلسفه جالبی داشت این شعر باعث شد از زاویه دید جدیدی به زمستان نگاه کنم... درود جناب علامیان..

سلام و درود
دستمریزاد

سلام
دوست خوبم امیر

سلام وارادت
درود بر شما شاعر گرامی
ذهن زمستان ... مدت ها باید سرد ماند خیلی قابل تامل است
پایدار باشید
🌹🌹

بسیار زیبا
...وباد نجوای عشق می‌خواند در گوش سپیدار عاشق

درود بر امیرحسین علامیان

سلام ودرود فراوان
بسیار عالی وزیبا

درود و سپاس بر شاعر فرهیخته و بزرگوار

دستمریزاد عزیز بزرگوار

زیبا و ارزشمند است و دوست داشتنی

با مهرو ارادت

پروردگار من و این همه زیبایی در یک سپید ؟؟؟ محال هست!!

عالی عالی عالی بود استاد گرانقدر