تنها درون گودالی از نادانی
درون دروغ های کودکی
چنبره زده این درد های شبانه
از هر سو گناه می بارد
از هر سو سیاهی ها
نفهمیدیم نفهمیدیم
در کدام روزنه جاری می شویم
ای نجات دهنده
ما از قبل مُرده ایم
ما را بیدار کن
****************
از من به تو از تو به من
جز فرار سمت کودکی ها
چه ماند هیچ
دریا شدم کویر شدم
خاموش تر از گذشته
میان بادها گشتم پی ات
دیروز ها باز مرا می کشند
بسوی حالتی از فردا
خالی از بودنت
***************
دورم پُر از انسان های به ظاهر انسان
اما از فکر کردن می ترسن
شادی هایشان لودگی های بی مصرف
چنان که سرم درد میکند
حتی تا سقف رذالت پیش می روند
*****************************
وقتی که درد ریشه می زند دیگر درد نیست
مرهمی ست برای روزای بی کسی
مرهمی ست برای روزهایی
که تنهایی رخنه کرده بر جان و دل
***************
اینک مانده ام میان تنهایی
رها نمیشود این سایه های شوم
پیکره ام پُر شده از استعمار
در کنار بردگان پُست مُدرن
نه شالوده ای مانده ست
نه اثر جای پای مجنون
نه دلتنگی ها جواب داد
نه فریاد ها فریاد بود
خاموش بودیم
میان فریاد های مادران سکوت
مهدی فروزنده
دستمریزاد