کنارم بمان ...

در لحظه ی جان دادن
خوب میدانم که واژه ی تو
هنوز درونم زنده است
زیبای من
کنار من بمان
نگذار که‌ غبار فراموشی
چهره معصوم پیوندمان را
در هم شکند
بمان که‌ نگاه را برایم ترجمه‌ کنی
که عشق را معنی کنی
که زندگی را جاری کنی درون‌ رود‌ خشک سالی من
میدانی
زمین‌ من
تشنه‌ معنی توست
آسمان دلم آفتاب نگاهت را کم دارد
که بتابی و برویانی
جوانه محبتی را که درون آغوشت معوا گرفته
من اینبار
گل میدهم برای تو
تو که معنی من شده ای
برکت‌ وجودت بارورم‌ میکند
موسیقی حیات درون رگهایم به رقص درمی آید
و لمس لحظه هایت آرامشی ابدیست ...
کنارم بمان ...