خواب دیدم که ماه می تابید
بر سفید و سیاه می تابید
دل شب در سکوت و تنهایی
روزگاری تباه می تابید
آسمان چشم بر زمین می دوخت
بر لب بام خانه ای زل زد
در درون حیاط آن حوضی
بر نگاه زنی تفال زد
یک زن از جنس بی کسی هایش
ساخته او برای خود تختی
در خیالش به دست خود میزد
وصله ای را به نام خوشبختی
دست خود را به حوض می سائید
حرکتش آب را به هم میزد
مثل شبهای قبل ، تا صبحش
ساعت خواب را به هم میزد
در مسیر نگاه چشمانش
ابر و باد و هوای باران دید
چهرهای مملو از تبلور درد
ریشه اش در دل زمستان دید
در سرش فکر التیامی بود
در دلش حرف های بسیاری
می جوید از درون تمامش را
ذره ذره دو نیش بیداری
عقده ای در گلوش می جوشید
قل قلش از دمای تب رد شد
زندگی زیر بار سوزانش
از جهنم گذشت و بی حد شد
داستان زنی ست سر خورده
تهمتی زشت از شوهر خورده
یادش آمد، قبل، کودکی اش
ضربه هایی که از پدر خورده...
طبع شاعر دگر به تنگ آمد
خیس شد از غم قلم دفتر
این گلوی زنی پریشان ست
نه فلز زیر پتک آهنگر
#ایمان_اسماعیلی_راجی
پیش تر از لطف دوستان و نقد اساتید ارزشمندم سپاسگزارم 🌹
بسیار ناب است و ( هرچند گزینه نقد ندارد صفحه شما ) ولی با توجه به روحیه نقد پذیری از شما عزیز بزرگوار سراغ دارم وهم اینکه در آخر سروده تان اجازه نقد ونظر دادید نکاتی را معروض میدارم
1- مصراع اول هم قافیه نمیخواست چون شما در پاره های دیگر این چهار پاره فقط مصراعهای زوج را قافیه دار کردید پس پاره یا ( دوبیتی ) اول هم باید مصراعهای زوج قافیه میداشت
2- این مصراعهای تان اشکالا ظریف وزنی دارند یا از قلم افتادگی
- الف (ساخته برای خود تختی) بفرمایید ( ساخته از برای خود ....
- ب(چهرهای پر از تبلور درد) بفرمایید ( چهره ی او ....
- ج(تهمتی زشت از شوهر خورده ) حرف (ه) در کلمه ی شوهر اصلا خارج از وزن است و ما نمیتوانیم مثلا (شوهر) را ( شَور) تلفظ کنیم
(یادش آمد، قبل، کودکی اش) به جای (قبل) بفرمایید (زمان)
( یادش آمد زمانِ کودکیش)
حتما اطاله ی کلامم را به روحیه والای نقد پذیرتان بخشیده اید
با آرزوی بهترین ها برار شما عزیر بزرگوار