درودها!
خواب آشفته!
🤔🤔🤔
دلبری صاحب کمالات و کمی هم قد بلند
ارتفاعش در حدودِ یکصد و هشتاد و اند!
دیدم و گفتم : چه می شد ای خدای مهربان
داشتم مانندِ بعضی، خودرویی شاسی بلند؟
نازِ چشمش مثلِ آهو، خشمِ او همچون پلنگ
ناخنش چون پنجهء شیران و گیسویش کمند!
بود در پاهای او یک جفت کفشِ نایکی و
روسری و دامن و پیراهنش هم از پرند!
گونه اش چون سیبِ سرخ و نرمهء گوشش هلو
با نگاهی بر لبانش، در دلم شد آب، قند!
زیرِ چشمی نورِ بالایی زد و با خنده اش
شد دل و جانم پر از عطر و هوایی دلپسند!
با نگاهِ بعدیش، احساس کردم گیج رفت
سر به روی شانه و شد کلِ افکارم چرند!
گفتم این گیسو و قدّ و چشم و ابروی تو را
کس ندیده در فروشگاهِ* رفاه و شهروند!
یارِ من باشی اگر، جان را فدایت می کنم
هم برایت می خرم یک سینه ریز و یک سمند!
می گذارم مادرت را مثلِ تاجی بر سرم
می شوم خدمت گزارِ خواهرت، بی قید و بند!
گفت آدم شو و الّا آنچنانت می زنم
تا زند مغزِ علیلت بر در و دیوار گند!
بس که پاپیچش شدم زد بر سرم با کیفِ خود
تا به خود جنبیدم افتادم به آتش چون سپند!
ناگهان خواب از سرم چون بلبلی شیدا پرید
دیدم آری پیشِ بانو هستم و ایشان، نژند!
تا که او هم کرد ما را پَهن، زیرِ وردنه،
تازه فهمیدم چطوری، پوست از سر می کَنند!*
محمدعلی سليماني مقدم ۲۲-۰۳-۱۳۹۹
🙏😊😊😊😊🙏
بسیار بسیار زیبا بود و صد البته به موقع از خواب پریدید
عذر مزاحم را بپذیرید
زنده باشید به مهر