شبِ عاشقی
خدا مثل همیشه داشت نگاه میکرد
نگاهِ مهربان و زیبایش ،
عشق وعاشقی را به نظمی ملیحانه ،
بین عاشقانش پخش وپلا میکرد
مثل نسیم بود نگاهش
عاشق با خنکای نسیم اش، صفا میکرد
کتابش که پُرازصوت دلنشین اش بود
درآسمان خدایی اش، آزادانه پرواز میکرد
حکمتش که بیحد بود
درکهکشانهایش پَر میزد
نغمه ها و طنین آهنگش،
سبکبالانه پرواز میکرد
ورقهای کتابش بالهایش بود
آسمان ازشنیدن کلام خدا ،
داشت با حَظّی وافر، حال میکرد
و همچون گروهِ کُری ،
دسته جمعی، دنیا را هم آواز میکرد
پرنده ی کلام خدا نشست ،
برسینه ی پاکِ پیامبر
از شدت سنگینیِ ماورائی اش ،
یکباره به خلسه رفت ،
وجود معصومانه ی پیامبر
ولی بازلبخندی ملیح ظاهر شد ،
بر لبان و وجود دائماً آرام و، خندانِ پیامبر
حرفهای خدا جاری شده بود ،
درتک تک رگهایش
خدایی شده بود
تک تک مویرگ های پیامبر
تازه شب شده بود
فضا پرشده بود ،
ازلطافتِ رنگینِ پروانه وارِیکعالمه پری
فضا پرشد از پروازکبوتروارِ کبریایی و،
یادوارههای ولایی ولیّ
بساطِ غم برچیده شد یکباره ازدنیا
گریه بود ! ازغم نبود، ولی
گریه ازخوشحالی بود وصفا
مؤمنین گریه میکردند ،
ناشی ازامید وانابه، ازهمه موجهای خطا وجفا
خنده مثل لبخند بی صدا بود ، ولی
آری شبِ قدر بود
شبی که قدرش، قدرِ هشتاد سال بود
پیامبر، قرآن را به سر گرفت ، تاجش بود
بعد از او هر که مسلمان بود
قرآنِ خدا ، والاترین فرمانش بود
باید برچشم و سر می گذاشت ، امرخدا را مسلمان
چون هم اوبود، راهنمای سعادت دو دنیای مسلمان
البته نه فقط برای مسلمان ،
برای همه ، حتی غیرمسلمان
دیگر ازسیل ملائک جای سوزن انداختن نبود
دلهای مومنین با خضوع و خشوعی زیبا ،
در حال نمازخواندن بود
وجودِ مؤمنین ، تازه افطار کرده بود
بر دست های مؤمنین، پُر بود دانه های تسبیح
زبانِ حالشان بود دانه های تسبیح
اسم خدا ودعا و انابه جاری بود، برلبان دانه های تسبیح
بر دل و زبانِ مؤمنین ، ذکر جاری بود ،
همچون دانه های تسبیح
هریک از ملائک برای امری آمده بود
هریک ازملائک تقدیر بنده ای را درآن سال
همراه آورده بود
امضاء تقدیرها با خداوند ملائکه بود
لحظه های شب عاشقی، ارزشمندانه می گذشت ،
تا مطلع فجررسید دیگر
همه کروبیان آماده بودند بازگردند به آسمانشان
ولی دل خوشحال بود که باز پای میگذارند ،
برچشمان زمینیان ، ولی درسالِ دیگر
بهمن بیدقی 14/2/99
بسیار زیبا و بجا ست
طاعات و عبادات قبول
التماس دعای فراوان دارم