گاهی پیش می آمد که آغازگر هفته من باشم با شعری از حافظ یا سهراب
پای صف صبحگاهی مدرسه، از راهنمایی تا پیش دانشگاهی .
و پیش دانشگاهی ، من ،حافظ و عاشقانه ها عارفانه های شعری اش
پس از مدتی نمایشگاه کتاب در مدرسه مان دایر شد . یک روز در حالی که از هیاهوی حیاط به کلاس پناه می بردم یکی از همکلاسی هایم صدایم زد مهتاب ، برگشتم دیدمش ، حالابا کتاب حافظی در دست روبه رویم ایستاده بود خوشحال شدم و ذوق کردم و او در اوج خوشحالی من از خریدن کتاب حافظ برای خودش گفت : مهتاب کتاب همراه با فالش را خریده ام تا اینکه بعد از سالها از طریق صفحه اینستاگرامش دوباره ارتباطمان با هم برقرار شد در زیر یکی از عکس هایی که در صفحه اینستاگرامش گذاشته بود این شعر حافظ را نوشته بود
من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
و ای کاش بیت بعدی این شعر رو هم نوشته بود که
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
همه اینها بهانه ای بود بر گفتن اینکه
حافظ ،حافظ کلام حق بود
و حق حافظ او
که اینچنین در ذهن و روح و روان ما ریشه دوانده
و در آخر اینکه حافظ می گه
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
جسارتا این قسمت مربوط به ارایه سروده های دوستان و اساتید عزیز است
سروده دیگران و شرح های مختلف آن در قسمت مطالب ارایه میشود