درودها!
🙏⚘🙏
این چامهء "مُهمَل" را، وزنی ست پر از گالُن
مفعولُ مفاعیلُن، مفعولُ مفاعیلُن!
😉😅😉😅😉
آوازِ چغازنبیل افشانهء هردمبیل!
سیمانِ صفا پرور، در گوشهء عزرائیل!
یک بیل پر از فرش و، منقارِ جفنگی زد
افسارِ کهنسالی، با کاه شده فامیل!
زانوی تبر زیبا، یک گندمِ آواره
افتاد شب از تشت و، شد پاره تر از تقلیل!
در شوریِ دلتنگی، گرمای تنِ اُملت
همراهِ منارِ غم، یک سور زدم بر فیل!
با سرکه نباید گفت، مبلی که ترَک خورده
تیمار مگر شور است از گل زدنِ هابیل؟
با تنبکِ سرگیجه، احضارِ کلاغ و ببر
یک پای سپاهان کف، در پیرهنِ زنبیل!
در خانهء دل ریحان، تنبان شده چون ماهی
سبز است چغندر با، طوطی که شود تحمیل!
احساسِ شترخوانی، شطّی که سرش بالاست
فرغون که به پاخیزد، شیرازه سبد تحویل!
خبّاز طنابی را، آغشته به سامان کرد
یک کیویِ سرخ آمد، یابو بدهد تشکیل!
یک گوش، نگاه از دل، بزغاله پُر از پَر شد
سیرابیِ خوش باور، پنهان قدمِ ازگیل!
قاشق غمِ صابونی، قمری پِهِنی قمصر
استانِ گلاویزان، نان قلّهء سُم تکمیل!
بالش لگدی خمره، آلو تبِ زنجیری
انگار چمن آتش، سیراب شد از تبدیل!
افتاد یخ از بلبل، بی پلّه ترقّی را
کمپوتِ بلاخیزی، شد ارتشِ اسرافیل!
مهمل ته دریاچه، تکرارِ بخاری را
دعوای ستون با تب، شعری شبِ هردمبیل!
#محمدعلی_سلیمانی_مقدم ۱۰-۱۰-۱۳۹۸
پ.ن ۱
غبطه می خورم به حالِ آنهایی که می توانند به آسانی و بدونِ زحمت، صدها بیت، "مهمل" بسرایند!
پ.ن ۲
از دوستان فاخر سرایم پوزش می خواهم.
🙏⚘🙏
در روزگار های نه چندان دور دوران کودکی کمترین بقال ،استاد سلمانی،هندوانه فروش و غیره سر محله ما همه شاعر بودند و در گفتن چنین اشعاری از یگدیگر سبقت می گرفتند و در واقع همه را بداهه میسرودند و می خندیدند و میخنداندند و خوش بودند
و اگر کارگری شب شده بود و هنوز هندوانه نخریده بود و توان آن را نداشت تعدادی هندوانه شکسته و چند بیت بداهه اینچنینی هدیه برایش می فرستادند
یاد باد آن روزگاران یاد باد