يکشنبه ۲ دی
حسرت روزهای رفته شعری از اکرم بهرامچی
از دفتر سرزمین کاوه ها نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۰:۰۹ شماره ثبت ۸۵۰۵۵
بازدید : ۴۸۱ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب اکرم بهرامچی
|
دیگر هرگز تکرار نخواهد شد بوسه بر پینه ی دست های پدر عشق به صدای مهربان و نگاه مادر، گلهای چادر نمازش که همیشه بهارانه معطر بود ..... لذت سفره ای با برکت و حلال....بوی نان تازه ...بردن یک کاسه آش خوش عطر برای همسایه ...لذت خرید دمپایی نزدیک عید، ،شکستن کوزه ی آب آخر اسفند برای خرید کوزه ی نو، انتظار حاجی فیروز بانمک و سیه چرده ،بوی عید که تمام خانه و کوچه ها را پر میکرد ،شمردن سکه های قلک سفالی که باعجله می شکستیم ، من عاشق مرهم بودن برای گنجشکهایی بودم که با بال زخمی به پشت پنجره ی اتاق ما پناه می آوردند .عاشق اولین گلی که در باغچه ی کوچک خانه می روئید من عاشق موش سفیدی بودم که در درز دیوار زیرزمین خانه زندگی میکرد و در اشعه افتاب صبح برای تمیر کردن بدن خود کنار سوراخ می نشست نمیدانم چرا هیچکس به مارمولک ها غذا نمی داد .
من عاشق لحظه ای بودم که با برادرم پاهایمان را در جویبار فرو میکردیم و خنکای تابستان را میچشیدیم
دیگر هرگز تکرار نخواهد شد ماگنجی را از دست دادیم که با هیچ چیزی جایشان پر نمی شود
ما حس ِعمیقصداقت و معصومیت کودکی وسعادت را باختیم و آواره و با سرعت دور خود میچرخیم انگار از همه چیز جا مانده ایم ......کمی فکر کنیم........به زندگی پر سرعت ایست بدهیم..... کدام محبت جایگزین نگاه عاشقانه ی مادر و نگاه مهربان و خسته پدر است ........فقط افسوس ماند و حسرت
اکرم بهرامچی
|
نقدها و نظرات
|
سلام استاد گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام آقای انصاری دزفولی گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام مهربانوی گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام آقای اسماعیلی گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام استاد گرامی سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.