عشق هر پسین روز
در محضر حضرت حافظ
در نیمکت های
کلاس های حافظیه قرارِ
ملاقات خصوصی دارد
سر ساعت در کلاس خصوصی حاضر می شود
وبه تابلویی سرشار از ابیات طربناک و
غزلیات عاشقانه و عارفانه خواجه با دقت می نگریست
هر لحظه منتظر اتفاق غیر مترقبه ست
که به جای استاد غزلیات به کلام شیوا
شروع کنند به خواندن و ساز زدن
وبا هجاها و آهنگ ها ی هر مصرع بیت
همهمه و شور و غوغایی بر پا کنند در کلاس
حتی اسیران خاکش
که میزبان و میهمان اختصاصی
دایم حیاط وکلاس ها هستند
به چشم دل بارها دیده ام و همقدمشان شده ام
وبه پای خاطره گویی و شعر خوانی و نجوای
ادیبان و عارفان و سالکان
و پادشاهان نشسته ام
وچندین بار از سر مهر و الفت
آب و جارو می زدند و
شکوفه بهار نارنج بر قدم مبارک میهمانان
این بارگاه حضرت عشق
اردو ی بهشت شیراز فرش می کردند
با زبانی مشترک بپای درختان نارنجش نشسته ام و بر صندلی داغ
در زیر بازان
گفتمان طولانی
بین سکوت و تاریکی
ما دونفر با باران و خدا داشتیم
چه دلبری ها می کنند بر دل بیمارِ تب دار عشق
ز عطش این دو دلدار این دو بی قرار
پله هایش دروازه ورود بهشت است
رهروانُش
راه باز گشتی ندارند
مسیرگاهی یک طرفه است
باید دل را بگذری و بروی
عروج به ماوای ملکوت است
پیاده روهایش
خلوتگاه عشاق بی پرواست
آب تنی در حوضچه ی آبی یش
و طهارت وجود
فریضه ناب است
سروهایش
غرورو ناز می فروشند
به سالکان راهش
ماه غروبش دلفریب و
مهتابش ماه تمام
خورشید طلوعش شور انگیز و فرح بخش
و درصلاة آفتاب ظهرش
حجره گا هش سایه گستره
عاشقانِ خواجو ی راز است
سروده _ روح انگیزامیدی _
فرح _ شیراز
1399/2/17