در این بهار بی صفت
اردیبهشت اما ملایم است
دشتها گلبیزند
پروانه ها در سفر
و دانه های لیز برف
بر شکوفه های انار نشسته اند
کلاغها به قصد عاشقی
قار و قار می کنند
طبیعت بی آنکه بدانیم
راه خودش را می رود
آدمی بودن سخت است
دوست داشتن کیمیایی ست
در میانه این همه خود خواهی!
زندگی اما
مثل یک فیل
آرام و صبور
کار خودش را می کند
من هم در این بهار
تا زنده ام
حالم خوب است
خوب!
چشمانم را به دنیا می دوزم
تا همه خانه های خلوت و خاموش
در هر جای زمین
با یک اشاره
گشوده گردند
و پیاله نقره ای ماه
علیرغم این شب بارانی
از بالای شیروانی دنیا
تا خانه های مردم عزیز
بسان قندیلی نور
آویزان بماند
حالم خوب است
خوب!
مثل گنجشکی براوج شاخه چناری خشک
یا گربه ای در آرزوی پرواز
و دوست دارم
با اجازه تو
همین بامدادی که در راه هست
طلای رنگین کمان چشمانت را
بعد از باران
ارزانی خورشید کنم
زندگی با ما یا بی ما
با خدا یا بی خدا
از زنجیره کرونا
تا سیاست های احمقانه سیاستمداران عالم می گذرد
پس تا فرصت هست
به این شب نیمه ابری آسمان
به مهتاب
به قرابت انسان و حیوان
به دکتر و پرستار و بیمار
اجازه بدهیم آسوده خاطر
ببوسند و برقصند و شادی کنند
ماهشهر ع-بهار