در فضای سینه ی من ناگهان پیچیده آه
آشکارا تر از این کی در نهان پیچیده آه
با همان شوری که در چشمان من خشکیده اشک
حدس باید زد که در هفت آسمان پیچیده آه
جز کساد شادمانی نیست در بازار عشق
بس که در هر آستانی رایگان پیچیده آه
تا به امروز از ازل جز سینه ی اصحاب عشق؟
در کدامین سینه ارزانتر، گران پیچیده آه؟
آسمان بغضش چرا باید نترکد بعد از این؟
از فضای سینه ام در کهکشان، پیچیده آه
مقصدم شد ناکجا آباد زیرا مثل باد
خیره سر بر کشتی ای بی بادبان پیچیده آه
گوشم آواز پر جبریل را کی بشنود؟
از فراتر ها، فراتر از گمان پیچیده آه
در خودم پرالتهاب و از غمم بی اجتناب
اینچنینم شعله ور چون آنچنان پیچیده آه
طاقتش طاق است این دل طاقتش طاق است صبر
چون که افزون تر ز میزان توان پیچیده آه
دل نه بل آتشفشان دارم که جان در آن گداخت
از کران سینه ام تا بی کران پیچیده آه
خلوتی خوش با خدا دارم به هنگام نماز
چون که در محراب من بعد از اذان پیچیده آه
زیباست و زلال
آوای دلتان شاد