شنبه ۳ آذر
|
آخرین اشعار ناب کرمانی ارتعاش
|
*لیلاترین لیلا*
من
آن
مجنون
صحراگرد
بی سامان
شبگردم !
تویی
آن
دلبر
افسانه
عشق
و
معماها !
تویی لیلا ترین لیلا...
به صحرای دلم
دشت
شقایق ها...
تویی آلاله زیبا...
تویی در شعر من پیدا...
منم عاشق ...
مرا از غم سرشتند...
تو معشوقی...
که از تو کم نوشتند...
هزار و یک شب
از دریای چشمانت بگویم
باز جا دارد...
غزل میبارد از چشمان زیبایت
که گویی دیدگانت
هر کدامش یک خدا دارد...
چه میشد...!
در شب یلدای گیسویت
دلم را چون اناری دانه میکردم!
سر هر تار موی دلفریبت را
غزل میخانه میکردم!
به هر مصرع
شراب طعم لبهای تو را
پیمانه
میکردم!
خداوندان چشمان تو را
من
می پرستیدم
تو
را
بتخانه
میکردم!
ارتـــــــعاش...
( امین کرمانی اول )
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.