سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 5 اسفند 1403
  • روز بزرگداشت خواجه نصيرالدين طوسي - روز مهندسي
25 شعبان 1446
    Sunday 23 Feb 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      يکشنبه ۵ اسفند

      حــقــیــقــت زمــان

      شعری از

      سحر,د(آریایی)

      از دفتر اشــعــار قــلــم نــیــمــه جــانــم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۳ آذر ۱۳۹۱ ۲۰:۴۳ شماره ثبت ۸۴۲۰
        بازدید : ۹۶۳   |    نظرات : ۱۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       

       


      امشب قلم بی صدا می گرید و تو را می نگارد ... 

      فاصله ی من تا تو ... 

      هزاران ثانیه ،هزاران لحظه ،هزاران نفس

      کاش می شد زمان را درنوردید،تا به وادی عشق رسید

      تا ... به تــــو رسید

      من برشانه ی تکه ای از زمان زاده شده ام که گویند ،عصری ست پر رفاه

      عصری که آرامش بهشت را طعنه می زند !!

      اینجا می توان از آبی نوشید ، که بسیار از آن آبی که لبهای عزیز تو ،  تشنه ی آن ماند گوارا تر است . 

      اما در حسرتم ، در حسرت آن زمانی که چون تویی را در قلب خود نهان داشت . 

      در حسرتم ، در انتظار ، در جستجوی یک اکمل 

      اینجا ، در این حوالی ، همه می خندند ، همه خوشند ... آهـــــان  ... زندگی می کنند ...

      .

      .

      در حقیقت خود گمـــــــند .

       نام این دیار شهر گمشــــدگان است . 

      آآآآآآآآآآآآآه از کثرت انسانهای پوشالی ... 

      .

      .

      تو را یافتم . در لا به لای زمان . 

      تویی که حتی در آرزو و رؤیاهای من نمی گنجی . 

      تویی که تمام احساس و روح و قلبم ، در برابر عجز زبانم از وصفت در  حیرتند

      پیوسته گذر لحظه ها ... چون لحظه ی آواز باد در کوچه های شهر، در مژده ی نزدیک شدن به دیدار باران ، آرامش و امیدی برای بگذشتن  از

       لحظه های تاریک و رسیدن به انتهایی بکر بوده است

      اما حال ... 

      گلایه دارم ، از زمین و زمان ، از آشکار و نهان

      از تو می پرسم  

      چرا نباید زاده ی تکه ای از زمان باشم که تو زاده ی آنی ؟

      چرا نباید عطش جستجویم با دیدن عطش لبهای خشکت سیراب گردد ؟

      زمانی آرزو کردم کاش در عصر من بودی . 

      نگاه کــن ... 

      چه خراشها که برای تو به جان نمی افتد ... 

      چه اشکها که به نام تو ریخته نمی شود ... 

      به آمال و نگاه طفلانه ام می خندم

      نــه .. دیگر این آرزو در آسمان خیالم قدم نخواهد گذاشت . 

      آری ، دگر دانستم ... دود های سیاه آسمان این حوالی  

      هزاران بار رقیق تر از آن آسمان رو سیه ای ست،که در آن کوی بلا دیدی

      .

      .

      آآآآآآآآی ..

      کوفیان زمان در کراهت و جهل خویش ، هنوز زنده اند

      وااااای از نقاب زشت و کَریه و نفرت انگیزشان

      .

      .

      آری گویی گر بر شانه ی هزاران زمان و جهان دگر زاده شوی ،  

      بیش از هفتاد و دو ستاره ، در آسمان تنهایی ات نخواهی یافت  

      همانگونه که در میان این آشفته بازار و غلغله ی عشق بازی ... 

      مهدی تو ، جز سیصد و سیزده ستاره نخواهد داشت ...

       

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      5