سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        نوش دارو...

        شعری از

        زینب حیدری

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۱:۴۷ شماره ثبت ۸۳۸۶۷
          بازدید : ۶۵۸   |    نظرات : ۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر زینب حیدری

        آخرِ ماه شده وای به ما
        موعدِ قسط و چک و وام شده وای به ما
        باز چشمِ پدری
        روی طرحِ قالی خانهشان قفل شده وای به ما
        مادری پایِ سماور
        استکان در دستش،باز در فکر و خیال
        آب سرریز شده وای به ما
        دخترِ خانه سرمشق جدیدی دارد
        باز انگار نوبتِ برگه ی اخر شده است
        وای به ما
        *زنگ در جیرکنان یکباره
        می شکافد پرده ی فکر و خیال
        باز طلبکار و قرض عقب افتاده
        باز همان سوال تکراری رخ داده
        -چه کنم با چه رویی باز کنم؟
        در؟نه،گره ای ک به زندگی افتاده
        *مادر از صدای مرد به خود امده
        دست خود فوت کنان می پرسد
        -چه شده ای مرد هراسانی؟؟
        داد از این حال بدو بی سامانی
        در دلِ خود اما او
        خوبِ خوب می داند
        دردِ یک مردِ میانسال و
        خوره ای ک به جانش افتاده
        *رفته سمت در با سلام و صلوات
        دیده ک مرد همسایه ست
        جعبه ای انار در دستش
        خانه به خانه،به فکر فروش افتاده
        -همسایه باغِ من انارش رسیده
        قرمز و درشت وخوشمزه
        هرکه دیده دهانش اب افتاده
        *در دل زن اما اشوب است
        -چندم است؟کدوم ماهیم؟
        باز فصل انار شده است؟؟
        ای خدا اخر
        چه کسی دنبال فصل ها افتاده؟
        میوه ی خوبیست اما
        حسرت به دلم افتاده
        ازکدام کوچه فردا ببرم
        پسرم را که خردسال است
        تا نبیند انارو هوس نکند
        تا نگاهش به میوه ها نیفتاده
        *در را با دنیایِ سوال
        بسته و به خانه برگشته
        پسرک پشت پنجره گویا
        شاهد ماجرا بوده
        حرف خود را می خورد و آن شب
        سیر به رخت خواب افتاده
        *وقت شام است و بوی کباب؟
        نه غذایی خوش تر
        در حیاطِ خانه راه افتاده
        -به گمانم باز همسایه
        از حج تمتع برگشته
        باز شیطان را سنگ زده
        باز چشمش به کعبه وخدا افتاده
        اوکه تا نزدیکی خدا رفته
        چطور یاد دعوتِ ما نیفتاده؟
        مادر مگر نمی داند؟
        سفره ی ما کنجِ این خانه
        خالی از طعام افتاده
        -دختر قشنگم بخاب
        این سوالها چیست میپرسی
        مدتِ زیادیست این جهل
        بین مردم جا افتاده
        *در اتاق خانه پدر اما
        در حال کلنجار است
        _این چندمین بارِ شرمساریست؟
        _این چ دردیست به قلبم افتاده؟
        *میشود صبح و مادر
        سرداده صدای بیدار شوید
        پدراما ارام و بی تکان
        گویی او
         به خوابی عمیق افتاده
        *مانده تنها مادر با
        دو فرزندِ نابالغ
        بعد از این مسیرِ انها
        به قبرستانِ محل افتاده
        *درهمان گیرودار مردِهمسایه
        جعبه ای انار اورده
        مِن مِن کنان ان را 
        کنجی از حیاط جا داده
        زنِ حاجی گوشت اورده
        -بچه هایت نحیف شده اند
        به نظر
        دردِ بی پدری به جانشان افتاده
        بقالِ محل بلند
        فاتحه سر داده
        وقت رفتن یاد قرضِ عقب افتاده
        دستی به ریش کشیده وگفته
        نیازی نیست به عجله
        رسمِ همسایگی از یاد نیفتاده
        *امشب در آن خانه
        بلوایِ هر شب نیست
        انگار همه ی کارها بر
        وقفِ مراد افتاده
        سرسفره اما جایِ
        کوهی تکیه گاهی خالیست
        مادر و پسرو دختر
        هر سه یک سوال دارند
        همه امدند برای کمک اما
        چقدر دیر به یادشان افتاده؟!
        *این تعجب برای من نیز 
        بارها پیش افتاده
        که چرا تا در سه جلدمان
        ردِ مهرِ فوت شده نیفتاده
        فکر کمک، دست گیری
        گوشه ای پرت ازذهنِ
        همه ادمها افتاده
        کاش این جمله یادمان باشد
        چون به وقت است یک درد است
        چون که دیر شود اما
         هزار درد افتاده
        ...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۳:۰۹
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
        دستمریزاد خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۴۱
        تشکرِ زیاد از شما اقای استکی خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۳۴
        سلام نازنین خواهرم خندانک

        فقر و شکاف ایجادشده ی طبقاتی در جامعه ی ایران کنونی را خیلی خوب به تصویر کشیدید مرحبا خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۴۳
        سلام بر شما شاعرِ عزیز
        مچکرم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۰۱

        ((زندگی فرصت نابی است اگر بگذارند

        طعم دلچسب شرابی است اگر بگذارند

        باز یارانه چرا دیر شده ای بابا؟

        در دلم میل کبابی است اگر بگذارند))

        باز در خلوت ما قبض و بلا میرقصد

        مرگ در حال شتابی است اگر بگذارند

        قبرها قیمتشان از تن من بیشتر است

        این تورم چو حبابی است اگر بگذارند

        باز هم با همه ی زور به این میخندم

        شعر من حکم جوابی است اگر بگذارند

        دوش دیدم که حرام است برایم همه چیز

        اب دوغ هم می نابی است اگر بگذارند

        باز فتوایی و جهدی بشده در بر ما

        خنده هم کار ثوابی است اگر بگذارند

        در عزا گم شده ایم باز سیه پوش غمیم

        حال ما به ز خرابی است اگر بگذارند

        لطف استاد که این شعر ز مهرش این شد

        شعله ام تیز حسابی است اگر بگذارند
        شعله

        این شعر رو به پیشنهاد یک عزیزی نوشتم و حالا تقدیم میکنم به شعر زیبای شما.
        مانا باشید مهربانو حیدری عزیزم
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۵۸
        خیلی قشنگ بود خندانک خندانک
        ممنون از مهربونیتون خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد امیری
        محمد امیری
        سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۹
        درود بر شما بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۵۳
        باعرض ارادت
        با احساس وزیبا سرودید
        همیشه نویسا باشی
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۰۰
        سپاس از شما شاعرِ گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۳۶
        درود بانو حیدری
        زیبا بود و واقعیتی تلخ
        در پناه خدا باشید به مهر
        🌹🌹🌹
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۰۸
        درود بر شما خندانک
        سپاس گزارم🙂
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۰۹
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۴۱
        تشکر خندانک
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۳۱
        آفرین... آفرین... آفرین خندانک
        درود شاعربانو خندانک
        عالی بود خندانک خندانک خندانک
        درود بر شرافت قلمتون خندانک
        هنرمند مدیون مردمه، باید علاوه بر مسائل شخصی و غم و شادی خودش، گاهگاهی هم از درد و رنجها و غمها و شادیهای مخلوقات دیگه بگه خندانک
        ممنونم بخاطر به اشتراک گذاشتن این شعر زیبا
        و احساس مسئولیت هنرمندانه تون خندانک

        برخیز نظر به ماه شوّال کنیم
        فکری جهت فطره ی امسال کنیم
        همسایه اگر باز کبابی بپزد
        با دود کباب او کمی حال کنیم... (م. فریاد)

        آفتاب اندیشه تون تابان خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        ب شدت موافقم باهاتون
        برخلاف بعضی ها ک میگن شعرو شاعری رو بزارید برای عشق و اینطور مسائل رو وارد این فضا نکنید
        من معتقدم ک شاعر نمیتونه نسبت ب جامعه ای ک زندگی میکنه بی تفاوت باشه و صرفا ب احساسات خودش بپردازه
        شعر هم میتونه در نوع خودش اعتراض بسیار کوبنده ای باشه و حتی اگه این چنین نباشه سکوت و بی تفاوتی رو دوست ندارم

        تشکر از نظر شما و خیلی ممنون بابت این شعر عالیتون خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرتضی سلیمی
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۰۳:۲۵
        سلام
        از خوندن شعرتون لذت بردم
        دستتون درد نکنه
        رسالت شعر نیمایی همین پرداختن به مسائل روز اجتماع هستش که شما خوب به این مسئله پرداختید
        فقط شاعر گرامی یه جاهایی از عروض شعر نیمایی خارج شدید که به زیبایی شعرتون لطمه زده
        یقین دارم که شما شاعرید، پس لطفا به این نکته توجه کنید که اگر چه شعر نیمایی از قوانین شعر مقفا طبعیت نمیکنه ولی دارای ساختار مخصوص به خودش هست و شاعر باید به این ساختار احترام بگذاره
        پیشنهاد میکنم از بیشمار مقاله هایی که در خصوص ساختار شعر نیمایی هست مطالعه بفرمایید که همین چند ایراد کوچک که در این شعر هست هم برطرف بشه انشاالله خندانک خندانک خندانک
        باز هم ممنون به خاطر انتشار شعر زیباتون🙏🙏🙏
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۴۳
        سلام
        درست میفرمایید
        خیلی ممنون از نقد و گوشزدتون
        حتما اینکارو میکنم و خوشحالم ک ایراد کارمو گفتین خندانک

        ارسال پاسخ
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۲۹
        وای به ما خندانک
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
        سلام و درود و احترام،
        شاعر گرامی!
        آیا با سرایش در قالب های تازه و توانمند سروش و سه گلشن،
        در شناساندن بهتر این سبک های تازه، مددکار خواهید بود؟
        سپاس تان خندانک خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۴:۴۷
        معالعه ی کافی راجب این سبکها نکردم و اشنایی زیادی ندارم
        اما سعی میکنم وقتی برای شناختن این سبکها بزارم خندانک
        ارسال پاسخ
        زینب بویری (خزان)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۲۸
        درودبرشاعربانوزینب مهربانم خندانک
        بسیاربسیار عالی وبه دل سرودی عزیزم خندانک خندانک
        آفرین... عالی وزیبابود به دلم نشست خیلی به جا سرودی
        سلامت وسربلندباشید خندانک
        همیشه باشید خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۲۴
        ممنون از توجه شما شاعرِ عزیز خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        رضا عزیزی (رهگذر)
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۲۵
        درودهاااا خندانک خندانک
        قلمتااان نویساااا خندانک خندانک

        _این چندمین بارِ شرمساریست؟
        _این چ دردیست به قلبم افتاده؟... خندانک خندانک

        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۴۲
        تشکر از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا بنایی
        يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۹ ۱۳:۱۷
        سلام و درود
        زیبا و پر احساس در عین حال تلخ و غم انگیز با رنگ و بوی واقعیت

        خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۹ ۱۹:۵۰
        خندانک سلام و ممنون از شما
        ارسال پاسخ
        یزدان ماماهانی
        جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۰۱:۳۲
        درودها سعی کنید
        اون چیزی که در
        دهنتون جاریه رو
        فوارش کنید یعنی
        چکیده و کوتاه کنید
        چون نوشته های بلند
        بند خسته کننده است .. خندانک خندانک
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۱:۱۱
        بنظرم گاهی نیازِ ولی درسته بعضی وقتام ممکنه خسته کننده
        باشه
        ممنون از شما🙂
        ارسال پاسخ
        علی قاسمیان ( باغبان )
        جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۵۲
        با سلام
        بسیار بسیار لذت بردم از شعر شما
        شاعر باید چون آینه مشکلاتی که در جامعه میبیند و وجود دارد را انعکاس دهد
        درود بر شما 🌹
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۲۸
        سلام
        ممنون از وقتی ک برای مطالعه این شعر گذاشتید
        و تشکر از لطف شما 🙂
        ارسال پاسخ
        صمد خواجه وند(صانع قزوینی )
        يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۰۶
        سلام ودرود سرکار علّیه حیدری
        ذوق هنری و تسلط استادانه به واژه ها در خدمت دغدغه های
        بلاشک اقشار جامعه
        قلمتان پویا وسایه عالیه مستدام
        لذت بردم
        🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ۲۱:۴۷
        سلام و تشکر از توجه شما خندانک
        خوشحالم ک لذت بردین
        ارسال پاسخ
        رامینه خوشنام
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۵:۰۴
        بسیار زیبا♥️
        زینب حیدری
        زینب حیدری
        شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۰:۴۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7