« خلق زمانه »
خلق زمانه مَستنـد ، ما را نـمی پرستند
ولگرد4 و گمره هستند ، عهد مرا شکستند
شیطان صفت که هستند ،بدخو و بد دل هستند
از بسکه ساده هستند ، از خویش غافل هستند
آنها که بت پرستنـد ، از چنگمان نـرستند
اینها که حق پرستند ،گفتن یقین که رستند5
صد حیف غافل هستند ،از کبر و خود پرستند
زنجیـر قهـر یزدان ، بـر پای خود بـبستند
خلقی که جمله مَستند ، بـر ما دری نـبستند
در پیش عدل یزدان، محکوم این در هستند
خلقی که خودسر هستند ، بی رأی داور هستند
در پیش میـز داور ، آماج6 کیفر هستند
آنها که بت پرستند ، بی رأی داور هستند
امّا به بت پرستی، یک رنگ و یک دل هستند
از گنج با قناعت بی سهم و بهره هستند
من را نمی شناسند ، تابع به دولت هستند
آنان که کافر هستند ، راه مرا نـجستند
ره را به خود بـبستند ، دیوانه و كر هستند
مخلوق هر چه هستند ،اکثر خود پرستند
راه مرا بـجستند ، آنها که قانع هستند
آنها که زاهد هستند ، یکرنگ و حق پرستند
بر امر حق همیشه ، گویا و ناظر هستند
آنها که حق پرستند ، گنجینه ی حق هستند
پیرایه ای نـبستند ، مانند مسجد هستند
آنها که حق پرستند ، از شیطنت بِـرستند
در کعبه گر نشستند ، احرام حق ببستند
آنها که با من هستند ،با زهد و طلعت7 هستند
درگاه من بـجستند ، لایق به این در هستند
بعضی که حق پرستند ، بر خویش غرّه هستند
مغرور خود که هستند ،مانند خود پرستند
آنان که بت پرستند ، یکرنگ و یکدل هستند
با رسم بت پرستی ، بهتر ز خود پرستند
با آدم عهد بستم ، اولاد آدم هستند
عهدی که من بـبستم ، نـتواناً آن شکستند
بر من چو دل نـبستند ، از عهد من گسستند
دیوانه وار و پـَستند ، غافل ز اول هستند
اول که عهد بـستند ، نـتوان دیگر شکستند
شیطان و جن که نیستند ، اولاد آدم هستند
گفتی حسن که مَستند ، باشد هر آنچه هستند
روزی شود بـبینند ، خود را زِ خود شکستند
٭٭٭
4- بيكاره 5- نجات يافتن 6- هدف- نشانه 7 - ديدار- روي