دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر شکیبا درخشانی ( روح الغزل )
آخرین اشعار ناب شکیبا درخشانی ( روح الغزل )
|
می تپی باز در این سینه و دل
می تپی باز در این قلب عزیز
که برایت همه دلتنگ تر از قافیه هاست
می تپی همچو مه اندر دل شب تا کنی پاره همین جامه شب
می تپی باز در این رود و همین نهر و قنات
شب که می بندم چشم
تو درونم بتپی
سحر از روی تو روشن بشود مهر دلم
و تو اندر دل من
زندگانی بکنی
بخوری راه روی
یا که عاشق بکنی
یا ببندی ره من تا که به جایی نروم جز دل تو جز حرمت
می تپی باز هنوز
چشم شب می خندد
شاخه ها می شنوند
و من اندر دل تو
راز دل می گویم
سبزه ها می رویند
قطره ها می لرزند
اشک ها می خندند
و من اندر بغلت
بوسه ها میزنمت
می زنم بر لب تو
بوسه از جنس گوارایی آب
بوسه ای داغ و پر از عشق و عطش
زل زدم در چشمت
آیه ها می خوانم
عشق را با تو بهاری دیگر
مرغ شب می نالد
سایه ها می بندند
نقش بر لوح دلم
نامه ها میگون اند
باده ها نیست حرام
هاتفان می خوانند
تا که مطرب در باغ
تار را بنوازد
تنبکی را بزند
نی لبک را بدمد
و تو رقصی بکنی
من به دنبال توام
نام آن باغ چه هست
راه آن باغ کجاست
دست های تو کجاست
شیشه ها را بشکن
تن من می لرزد
پیش من باش گلم
تو دلارام ترین عشق منی
پیش من شعر بخوان
منتظر می مانم
✍ #شکیبا_درخشانی
#روح_الغزل
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.