« جوياي هدايت »
گـر نور هدايت به دلت با اثـر افتد
اين نكته ي جالب زِ درونت بِـدر افتد
روحت چو قوي باشد و جوياي هدايت
زين حربه ي توحيد،رهت بي خطر افتد
در روز قيامت كه زِ توحيد بـپرسند
آنجا پدري نيست به فكر پسر افتد
از شمه ي آن روز قيامت چه بگويم
اين قدر بگويم : بَد از اين پرده در افتد
در روز قيامت خطري هست و شنيدم
بـر جمله ي آدم ، خطري سربـسر افتد
اين بانگ خطر بود ، به گوشَـت بـنهادم
مگذار كه اين بانگ،زِ گوشَـت بدر افتد
در پرده ي اسرار هدايت ، اثـري هست
هـر كس اثـرش ديد ، چو بينا بصر افتد
اي عارف سنگين دل،از اين مرحله بگذر
تا معني آن بـر تـو به طبق نظـر افتد
اي بي خبـر از فطرت ايام جوانـي
پند پدري از بهر پسر ، چون شكر افتد
كوشش بـكنند ملت هشيار در اين ره
هـر كس به جلو تاخت ، هشيار تـر افتد
گر يو1 بـزنند ،تا ره اين راه بـجويند
هر كس كه نـجويد،به رهي پُـر خطر افتد
آوارگـي مردم دنيا عجبـي نيست
هـر كس كه هدايت نـشود دربدر افتد
تنظيم هدايت ، همه افـراد بشـر را
تنظيم كنـد ، تا به رهـش پُـر هنـر افتد
در دايره ي ملك هدايت ، خطري نيست
بيرون زِ هدايت ،همه كس در خطر افتد
هـر كس به هدايت نـگرائيد و به توحيد
هر راه كه پويد بَـتر2 اندر بـتر افتد
هـر كس كه به توحيد و هدايت نَـرود راه
چاهس سر راهش،به همين چَه3 بِـسر افتد
در مرحله اول ، بشر اين نكته نگهدار
بي نكته ي توحيد ، بشر در سقر4 افتد
پرواز مگس كي بـرسد در سر اين راه
آنقدر بلند است كه شاهين زِ پَـر افتد
بي سابقه توحيد ، حسن شعر تو نـتوان
خوش سابقه در مجلس اهل نظر5 افتد
٭٭٭
1- يوغ بندگي 2- بدتر 3- چاه 4- دوزخ 5- اهل دل – متكلم
هزاراندرود
احسنتبهایننگاهبصیر
اندیشتانتابناکباد